دانلود رمان طلوع یک نامیرا ⭐️

معرفی رمان:

دانلود رمان طلوع یک نامیرا _ بعضی از آدم‌ها، خود را به دست تصمیمات دیگران می‌سپارند، تا دریای سرنوشت آن‌ها را با موج خودش همراه سازد. اما برخی دیگر، تا پای جان برای خواسته‌هایشان می‌جنگند و هرگز تسلیم نمی‌شوند.
آراد پسری‌ست که در مقابل اجبار، با تاوان طرد شدن از خانواده‌اش ایستاد. آشوبی در راه است که ناخواسته زندگی آروشا، دختر جاه‌طلب و بلندپرواز قصه را به آراد گره می‌زند.
رویاها، معنا می‌گیرند. زمزمه عجیب و مرموز شب‌هایش برای او پیامی مهم دارد. با گم شدن خواهر کوچکش، کم‌کم پرده از حقایق برداشته می‌شود و این رویا با حقیقتی محض پیوند می‌خورد.
نامیرا، طلوع خواهد کرد! بله، و این طلوع است که با پرتوهای روشنایی خود، تمام سیاهی‌ها را درهم می‌شکند.

 

 

دانلود رمان طلوع یک نامیرا

دانلود رمان طلوع یک نامیرا

 

قسمتی از رمان:

دانلود رمان طلوع یک نامیرا 

– راستی آریان! خبر داری فردا شب جشن بالماسکه‌ست؟
– جشن بالماسکه؟ جشن برای کی هست؟
دستی داخل موهاش کشید:
– اون‌طور که امروز خبر دادن، جکسون تمام کله گنده‌ها رو با هم جمع کرده! اتفاقاً که جشنش هم شمال هست و باید بریم. فردا ظهر می‌ریم شمال، بعد از جشن هم میری دیدار خواهرت!
سری تکون دادم و چشم به برج میلاد دوختم، حتی به تاریک شب هم نورانی بود.
ویلی هم بیخیال به خیابون‌های تهران نگاه می‌کرد، شیشه زهر عقرب رو با خودم آورده بودم و داخل گذاشته بودم. مشتاق دیدار جکسون بودم. تاکسی ایستاد چمدون به دست به طرف هتل حرکت کردیم.
سایه دودی و دنباله‌ی طلایی، کاملاً مشکی چشم‌هامو زیباتر می‌کرد. موها‌ی شنیون پیچیدم حالت یه گل درست شده بود و مقداریش پایین فر بود.
لباس رو پوشیدم، سایه چشم‌هامو ترکیب رنگ لباس بهم می‌اومدن. لبخندی به خودم زدم.
ایرا نگاهی بهم کرد:
– واو چه خوشگل شدی!

 

پیشنهاد می‌شود

رمان به دنبال شارلو | زهرا صالحی(تابان)

رمان اهریمن جاودانه | نهال رادان 

دانلود رمان زندگی بی‌پایان

دانلود رمان دیوار کج

رمان دردمان

3/5 - (7 امتیاز)

منتشر شده توسط :PARISA در 833 روز پیش

بازدید :15308 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

طلوع یک نامیرا

نویسنده

کیمیا ذاکری‌زاده

ژانر

پلیسی / عاشقانه / علمی_تخیلی

طراح

صبا عباسی

منبع

یک رمان

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 6 )


  1. یه نویسنده دیگه گفت:

    خوب بود

  2. Negar گفت:

    وایی اصلا فکر نمی‌کردم اون قسمتش مرد هزار چهره باشه و آراد نباشه
    در کل عالییی بوود 😍

  3. فاطیما⁦(•‿•)⁩ گفت:

    سلام و خسته نباشید ب نویسنده عزیز
    کاش رمانتون بیشتر ادامه می‌داشت هر لحظه اش ی اتفاقی می افتاد و این هیجانشو بیشتر میکرد در کل رمان جذابی بود

  4. آیسو گفت:

    خبه فقط خیلی وقته رمان نمیذارید ترو خدا مثل قبل بشین این بهترین سایته مثل قبل تند تند رمان قشنگ بذارین

  5. niayesh گفت:

    قشنگ بود ولی یکم بیشتر توضیح میدادی بهتربود موفق باشی ⚘

  6. fatemeh گفت:

    سلام نویسنده عزیز قلمت پایدار
    رمان قشنگی بود و به عنوان اولین رمان شما کاملا نقص هاش قابل قبوله، اینکه احساسات کمی توش دخیل بود و جزئیات مکان ها و شخصیت ها زیاد نپرداختید و جا دتشت روی جزئیات ماجرا بیشتر کار بشه.
    اما در کل به عنوان رمان اول شما قشنگ بود ممنون❤️👍

افزودن نظر