دانلود رمان وقتی که بدبودم ⭐️

خلاصه  رمان:

دانلود رمان وقتی که بدبودم داستان درباره ی دختری است به نام عسل . اون عادت کرده از طریق چت روم با پسرها آشنا بشه و احساسات اونها رو به بازی بگیره تا اینکه با نیما آشنا میشه، نیما به عسل علاقه مند میشه در صورتی که به بیماری افسردگی مبتلا بوده و با کارهای عسل بیماری اون تشدید میشه، از طرف دیگه پسری بنام سعید به خواستگاری

عسل میاد که دقیقا” همون کسی بوده که عسل همیشه توی خیالاتش تصور میکرده و…

کنار خیابان پارک کردم و چشم چرخاندم.به ماشین های پارک شده ی اطرافم نگاه می کردم.

به دنبال یک ۲۰۶ مسی رنگ بودم.چند لحظه با دقت همه جا را زیر نظر گرفتم اما نبود

.با اخم دست بردم داخل کیفم و موبایلم را بیرون کشیدم.به دنبال شماره ی نیما بودم

که ناگهان گوشی توی دستم لرزید.نیما بود: الو، سلام نیما.داشتم تازه بهت

زنگ می زدم.من سر میدون گلها هستم.تو کجایی.

دانلود رمان وقتی که بدبودم

دانلود رمان وقتی که بدبودم

 

من درست پشت سرتم الان رسیدم.پرشیا سفیدرنگه تویی دیگه؟
از آینه ی ماشینم به پشت سرم نگاهی انداختم.چشمم افتاد به یک

۲۰۶ مسی رنگ و پسری که پشت فرمان نشسته بود: رمان عاشقانه  آره منم.پیاده میشم.

تماس را قطع کردم و از ماشین پیاده شدم و با کنجکاوی به ۲۰۶ مسی رنگ زل زدم.

درب ماشین باز شد و پسری حدود ۲۷ /۲۸ ساله از ماشین پیاده شد.با پالتوی

بلندی که پوشیده بود خیلی قدبلند به نظر می رسید.همانطور که به من خیره

شده بود درب ماشین را به آرامی بست و به سمتم آمد.محطاطانه پرسید: شیرین خانم؟
-اره خودمم.پس فکر کردی کیم؟
دهانش به لبخند عمیقی باز شد: واااااااای…چقدر با تصویر وبکمت فرق می کنی.
دماغم را چین دادم: زشتم؟
-نه، نه، اصلا.خیلی خوشگلی، خیلیییییییییی.
لبخند کجی زدم و به چهره اش خیره شدم. نه خوشم نیامده بود. چهره ی

بی نهایت دخترانه ای داشت. با ان قد بلندش چهره اش به نظرم

خیلی توی ذوق می زد. نیما دستپاچه گفت: من چی من خوبم؟مثل وبکمم هستم؟

 

پیشنهاد می شود

دانلود رمان هنوزم باهاتم

رمان عشق مبارز من | مریم سالاری 

رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی

رمان وقتی که نبودی | Moaz17

4.9/5 - (11 امتیاز)

منتشر شده توسط :PARISA در 2760 روز پیش

بازدید :2889 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

نام رمان:

نویسنده

نویسنده:

ژانر

موضوع:

طراح

طراح:

تعداد صفحات

تعداد صفحات:

منبع

منبع:



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 1 )


  1. ناشناس گفت:

    با تشکر از حاج خانم محترم که اینو نوشتن

افزودن نظر