دانلود رمان کرانه ی عشق ⭐️

خلاصه ی رمان:
دانلود رمان کرانه ی عشق از violet.e اختصاصی یک رمان دختری به اسم ساغر،در شرکتی کار می کرده است که حالا مدیر داخلی شرکت از او خوشش آمده و سعی می کند که او را به بازی دهد…انگار از این کار لذت می برد…ساغر ،درگیر عشق دیگری است…عشقی که او را تا پای جنون می کشاند…ولی فرد دیگری هم از راه می رسد…ساغر در بین دو راهی است…پایان خوش

نام : کرانه ی عشق

نویسنده : violet.e

دانلود رمان کرانه ی عشق 

دانلود رمان کرانه ی عشق

 

 

امیر جلو آمد و گفت:”ببخشید خانم فیضی ولی من هر چی گشتم مدارکتون رو پیدا نکردم.”

– آخه یعنی چی آقای مسعودی؟؟رمان طنز من میخوام شرکتم رو عوض کنم و برای اینکار احتیاج به مدارکم دارم تا زودتر بتونم فرم استخدامم رو پر کنم.من که این چیزا رو نمی فهمم.شما باید زودتر مدارکمو تحویل بدین وگرنه من شکایت می کنم از این شرکت.

– خانم فیضی خواهش میکنم اینقد تند نرید ولی من تمام تلاشم رو کردم.

– بیشتر تلاش کنین.خودتون میدونین که اگه من الان از دست شرکت شما شکایتی بکنم مقصر اصلی شما شناخته میشین پس لطفا تمام تلاشتون رو بکنین.من فردا دوباره میام.

مسعودی با اضطراب شانه بالا انداخت و گفت:”من سعیم رو میکنم ولی اگر…”

کیفم را روی شانه ام انداختم و دیگر به امیر مجال حرف زدن ندادم و گفتم:”خداحافظ شما…من فردا مدارکم رو میخوام…همین و بس…”و از در بیرون رفتم و در را پشت سرم محکم بستم.

مسعودی لبخندی زد و در دلش گفت:”اشکالی نداره…”

و پوشه ی مدارک را بست و در کمد آهنی پشت سرش گذاشت و در را هم قفل کرد.

من هم که از دفتر بیرون آمده بود?فوری به سمت پله ها رفت تا از در بیرون بروم.آقای خاجوری که میزش بیرون دفتر آقای مسعودی بود من را صدا کرد و گفت:”ااا…حالا چرا شما اینقد عصبانی هستین خانوم فیضی…”

– خداحافظ شما آقای خاجوری

– خداحافظ خانوم فیضی.بازم اگه کاری باری بود شما میتونین رو ما حساب کنین ها…

– بله همین طوری که الان هم کمکم کردین؟؟واقعا اینطوری بازم میتونم روی شما حساب کنم؟

– ببخشید واقعا من اصلا قصد جسارت نداشتم و اگه پوزش منو بپیذیرین باید بگم که اصلا نمیدونم که آقای مسعودی کدوم خواسته ی شما رو بر آورده نکردن…

ساغر که احساس کرد این مرد دارد به او کنایه می زند?گفت:”مگه من چند تا خواسته داشتم از آقای مسعودی؟؟همین که مدارکم رو به من بدن…و ایشون هم که مدارک رو نمیدن…این اصلا خواسته حساب نمیشه…حالا شما خود دانید چون من حقم رو از این شکرت کوفتی می گیرم…”

 

امتیاز شما به این رمان

منتشر شده توسط :PARISA در 2699 روز پیش

بازدید :2493 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

نام رمان:

نویسنده

نویسنده:

ژانر

موضوع:

طراح

طراح:

تعداد صفحات

تعداد صفحات:

منبع

منبع:

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



افزودن نظر