خلاصه رمان :
دانلود رمان رمان لوطاهور از عشق در آیین یهودیت تا عشق در اسلام و باید و نبایدهایش، در این داستان یک خواننده ی معروف و جوان یهودی ساکن آلمان، راوی عشق ممنوعه خود است و راوی دیگر داستان یوسف و آرشام هستند، دو برادر ایرانی با دنیایی تفاوت در ظاهر و باطن، اما در یک چیز مشترک، هر دو دلباخته ی دخترعمویشان، پناه زیبا و معصوم هستند اما عموی پناه او را برای کدام پسر خواستگاری میکند و کدام یک برای رسیدن به پناه تا مرز جنون پیش میروند
آرشام: نقشه های لوله شده را زیر بغلم جا دادم و سمت آسانسور سیار رفتم. به محض رسیدن به طبقه ی دهم نقشه ها را روی میز چوبی کهنه ی در دسترسم رها کردم و کف دستانم را به چشمان خسته ام مالیدم. سرم سنگین شده بود و داخل موهایم و روی پیشانیم عرق کرده بود. کلاه سفید رنگ کاترپیلار را از روی سرم برداشتم و روی گونی پر از گچ کنار دستم انداختم.
رمان لوطاهور
ساعتی بعد از طلوع آفتاب بود که به سراغ این ساختمان آمده بودم و حال که آفتاب کم کم داشت روشنایی خود را به غروب میباخت باز هم کار من تمام نشده بود. دستهایم را درون جیب شلوارم سراندم و سمت لبه ی ساختمان رفتم. جایی که در آینده با آجر و آهن و چندین مصالح مختلف پر میشد و از این پهنای آسمان تنها یک تصویر به اندازه ی قاب پنجره باقی میماند. _آرشام؟
با شنیدن صدای پدر قدم هایم به مقصد نرسیده کج شد سمت آسانسور. _بابا؟ اینجا چیکار میکنی؟ اتفاقی افتاده؟ با چند گام بزرگ خودش را به من رساند و با لبخند گفت: _نه باباجان چیزی نشده گفتم بیام دو کلوم مرد و مردونه با هم حرف بزنیم. توی خونه که نمیشه حرف زد اون یوسف دلقک حرف مرد رو با لودگی از اعتبار ساقط میکنه. _پس همین جا منتظر بمونین
رمان پلیسی:
رمان دوست نداشتنت مبارک | میم پناه