خلاصه رمان : دانلود رمان دوست دارم تو چی داستان در مورد دختری به اسم هدیه و بهار و هانیه سه دختر سال اخری که باهم یه جا دانشگاه قبول میشن به دعوت یکی از همکلاسیاشون وارد یه مهمونی میشن که جز خودشون کسی اونجا نبوده. و دراون مهمونی ربوده میشن. اما تو اون مهمونی گیر یه پلیس می افتند و مجبور میشن تا پایان عملیات به اونا کمک کنن…چند دقیقه ای ساکت بودیم که خودش بحث و شروع کرد. مراقب:میدونستی خیلی زرنگی؟ پشت چشمی نازک کردم و گفتم: بله وقتی درس بخونی انتظاری جز این نمیره. سرشو به معنی درسته تکون داد و گفت: و اینکه خورنده خوبی هستی)مکثی کرد و ادامه داد(نیومدم اینارو بگم. خواستم ازتبپرسم اسم بابات امین؟ متعجب نگاهش کردم ...

  • دوست دارم تو چی
  • مهدیه پوردلان
  • diana-am
  • تعداد صفحات : 190
  • همخونه ای،عاشقانه
  • بازدید: 21684
ادامه و دانلود

ما از امام زمان‌مان‌ محروم شده‌ایم...! اما هیچ‌کس از این تحریم صدایش درنیامد...! نه مذاکره‌ای نه توافق‌نامه‌ای... نه تلاشی برای اعتمادسازی...! بیایید حداقل برای فرجش‌ خالصانه دعا کنیم...![تقدیم به امام خوبی‌ها و عاشقان گل نرگس(عج) درود بر شامگاهان و صبح‌گاهان حضورت. شکرا که بارانی از سپیده بر دشت خشک انتظار بارید و شعبان، مبدأ تاریخ عاشقان شد. نهر اشک شیعه از حرا تا سامرا پیمود و عندلیب عشق در سراپرده‌ي گل، شعف‌ناکی آغازید. همتای رسول یار می‌آید. سلام امام مهربانم! سلام امام منتظر! سلام یاس نرگس! سلام آخرین منجی موعود! امام مهربانم، دارد زمان آمدنت دیر می‌شود؛ نمی‌خواهی این جمعه بیایی؟ آخر تا کی باید در حسرت ظهور تو جمعه‌ها را بگذرانیم؟ آخر تا کی غروب جمعه‌‌ها باید دلگیر باشیم و بغض کنیم؟ امام مهربانم...! می‌دانم گنهکاریم... بی‌وفاییم‌... نادان و جاهلیم...! اما بیا و بار ...

  • امام مهربانم
  • دوشیزه‌ی مجهول
  • محدثه فارسی
  • تعداد صفحات : 17
  • منتخب
  • بازدید: 1959
ادامه و دانلود

می‌نویسم، می‌نویسم تا از حس‌هایی که از تو درون قلبم است بگویم...از حسهای گوناگونی که با کارهای تو در اعماق وجودم ایجاد می‌شود. فرض کن، من باشم و تو. بر روی زمینِ عریضی که از برف زمستانی سفید پوش شده است، از اثر سرما دستانمان قرمز و کِرِخ شده باشد. مرا در آغوش گرم و پر مهرت بکشی تا از گرمای عشقت گرم شوم و سوز سرد سرما را احساس نکنم، در این‌جا من از ته قلب این حس را دارم که تو مرد منی سرمان بر روی بالینِ سرخ رنگ و ابریشمی باشد، بوی گل‌هایی باغ از پنجره‌ای که باز است بیایید. باد لطیفی بوزد... دستم در دستان قدرتمند تو باشد، سرت را به سمتِ من معطوف کنی با چشمانی که ...

  • حس‌هایی که به تو دارم!
  • ستاره لطفی
  • فرزانه رجبی
  • تعداد صفحات : 14
  • منتخب
  • بازدید: 1893
ادامه و دانلود

خلاصه رمان : دانلود رمان سه کله پوک داستان ما راجبه سه تا دختر شروشیطونه لجبازه که باهم یه جا قبول میشن و قرار میزارن خونه بخرن ازشانس خوب یابدشون یه خونه مفتی گیرشون میاد که صاحب اون خونه ازشون میخواد فقط تا یه مدتی اونجا بمونن همه چی ارومه تا وقتی که سروکله ی سه تا پسر جذاب میرسه بعداز خوردن غذا فاطمه(زنعمو مری)اومدیم اتاق...مریم افتاد روتخت..سحرم رفت سمت چمدونا _بچه ها..مادرحال حاضر۵۰تومنم داریم..که۱۰تومنش ماال ماشینه...بنظرتون کجا خونه میدن؟؟ مریم_من میگم بیاین از ونک شروع کنیم همیشه جاهای که به ظاهر گرون ارزون.. سحر_اخه عقل کل..اینای کع میگی واسه شهرستاناس...نه تهران..حالا بگیرید بکپید..یکاری میکنیم... لباسمو برداشم و یه دوش نیم ساعتی گرفتم و خوابیدم... _مهتا...پاشو بریم جیش دارم.. دستامو باز کردم و جلوش گرفتم باچشمای بسته گفتم:بیا سحر:من ...

  • سه کله پوک
  • mhdye_pordln
  • محدثه فارسی
  • تعداد صفحات : 212
  • موضوع:طنز،عاشقانه
  • بازدید: 25373
ادامه و دانلود

خلاصه رمان : دانلود رمان اغاز سرنوشت همراز دانشجوی پرستاری از رامسر است، که در تهران با یکی از دوستان صمیمی‌اش‌(مهراوه)‌‌مشغول به تحصیل است؛و با مشکلات زندگی‌اش از جمله اعتیاد برادرش دست و پنجه نرم می‌کند، در این میان راز بزرگ و نابخشودنی مهراوه برملا میشود و همراز...لبخندی بر صورت دلفریبش با آن چشمان آبی که بی صدا حرف میزد، و موهایی که همچون موج های خروشان غروب خورشید بود، نقش بست. با یک دست علامت داد که به سمتش بروم و گفت: -‌بیا همراز، ببین ازاینجا دانشگاه و کافه معلومه. جلوتر رفتم، راست میگفت، همه کس و همه چیز زیر پاهایمان بودند. روبه او کردم و گفتم: -‌حق با تو بود، یه تهرانی نباید برج میلاد رو از دست بده. دوباره لبخندی زد و ...

  • اغاز یک سرنوشت
  • تابان فروتن
  • سدنا
  • تعداد صفحات : 174
  • عاشقانه، اجتماعی
  • بازدید: 7472
ادامه و دانلود

گفت دوستم داره، گفت به پای من می‌مونه، گفت می‌تونم توی زندگیم بهش تکیه کنم. گفت مرد زندگیمه، گفت تا آخر عمر عاشقمه، گفت همیشه برام می‌مونه، گفت هیچ وقت نمی‌ذاره احساس تنهایی کنم.اما، همش تظاهر بود.از کنارش بلند شدم. دستم را کشید و من مانند کشی که به جایش باز می‌گردد، به کتف او کوبیده شدم. به نیم‌رخش نگاه کردم. تیغه‌ی بینی عقابی‌اش و آن لبخند به ظاهر جذابش حالم را دگرگون کرد؛ من دیگر برای لبخند و برق چشمانش دلم ضعف نمی‌رود. دستم را بر روی شانه‌اش می‌گذارم و تلخندی تحویل نگاهی که یقین داشتم دیگر برای من نیست می‌دهم. صدای مردانه و عامرانه‌اش را برایم رها می‌کند و نامم را می‌برد: - سودا؟ بر زبانم نمی‌چرخد بگویم جانم؛ ...

  • تظاهر به عشق
  • مهدیه احمدی
  • بهار قربانی
  • تعداد صفحات : 26
  • عاشقانه، درام، اجتماعی
  • بازدید: 2956
ادامه و دانلود

کاغذی که پر شده از نوشته‌های یک دل خسته... . خودکاری که دیگر نمی‌نویسد... . و آدمی که در تنهایی خودش در باران قدم می‌زند و اشک می‌ریزد، تمام شده است...!شاید هم آدمک خسته "ویران شده" است...!«تقدیم به بهترین معلم ادبیات، سرکار خانم‌ مویدی و سرکار خانم مرادی خوب» می‌گویند اوج درماندگی آن‌جاست که خودت هم دلت برای خودت‌ بسوزد. پس فکر کنم من خیلی درماندم، خیلی درمانده و عاجزم!  نه، نه! من ویرانم... . یک دختر "ویران شده". دختری که از درون "ویران شده" و کسی او را درک نمی‌کند! ای‌کاش کسی پیدا می‌شد، که بدون اینکه بخواهی او را متوجه کنی حالت را بفهمد و واقعا هیچ‌چیز لذت بخش تر از این نیست که یک نفر احساست را بفهمد، بدون اینکه ...

  • ویران شده
  • دوشیزه‌ی مجهول
  • بهار قربانی
  • تعداد صفحات : 25
  • محبوب
  • بازدید: 2643
ادامه و دانلود

خلاصه رمان : دانلود رمان تکیه گاه محکم عشق، تنها فرمول پیچیده‌ی این جهان است که هیچ دانشمندی نتوانسته آن را حل کند!گاهی تمام معادلات آدمی را برهم می‌زند!ذگاهی باعث برملا کردن راز‌هایی خواهد شد، که همه را به نابودی می‌کشاند! گاهی تکیه گاهی محکم برای معشوق خواهد بود! گاهی عاشق را خوشبخت‌ترین فرد جهان خواهد کرد و گاهی بیچاره ترین فرد! و گاهی همه اتفاقات را پیش رو خواهد داشت!از این که آدم‌های سرشناس و معروف به سمتش می‌آمدند و موفقیتش را تبریک می‌گفتند در پوست خود نمی‌گنجید! حال او به هر آن چه آرزویش را در سر داشت، رسیده بود و هیچ چیزی نمی‌توانست امشب خوشحالی‌اش را از او بگیرد! دسته‌ای از مو‌های بلوند و بلندش را که تا ...

  • تکیه گاه محکم
  • س.سرحدی
  • نازی بانو
  • تعداد صفحات : 285
  • عاشقانه، اجتماعی، درام
  • بازدید: 10065
ادامه و دانلود

می‌خوﺍﺳﺘﻢ ﻣﺜﻞ ﺧﯿﻠﯽ‌ﻫﺎ، ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﭼﺘﺮﯼ ﻣﻮﻫﺎﯾﻢ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻢ، ﻭ ﺑﺎﺩ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺑﺪﺍﻧﻢ. می‌خوﺍﺳﺘﻢ؛ ﺍﻣﺎ نمی‌شد! ﺍﯾﻦ ﻓﺮﻓﺮﯼ‌ﻫﺎﯼ ﺧﺸﻦ، نمی‌خوﺍﺳﺘﻨﺪ ﭼﺘﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﻭ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﻡ ﮐﻨﻨﺪ! اصلا این موج‌های ناهموار و حلقه‌های کج و معوج، هیچ‌جوره توی کتم نمی‌رفت؛ دلم موی صاف می‌خواست که پر بکشد توی هوا و دلبری بلد باشد. موهای فر را چه به دلبری! اصلا پرواز بلد نیستند، که بخواهند دلبری کنند. فرفری بودنش از همان‌جا بیشتر به چشم آمد که بلندی‌اش به کمرم رسید؛ دیگر دوست داشتنشان برایم محال بود. ﺍﻣﺎ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ، ﺍﺯ ﻻ‌ﺑﻪ‌ﻻ‌ﯼ ﭘﯿﭻ ﻭ ﺗﺎﺏ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺧﻮﺭﺩﻩام، ﭘﯿﺪﺍﯾﺖ ﺷﺪ؛ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ می‌گفتی ﻫﻤﯿﺸﻪ در ﺧﯿﺎﻟﺖ ﻋﺎﺷﻖ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﻮ ﻓﺮﻓﺮﯼ ﺑﻮده‌ای. ﮐﺴﯽ ﮐﻪ در ﺷﻌﺮﻫﺎﯾﺖ ﺑﺎ ﻣﻮﯼ ﺑﺎﺯ ﻗﺪﻡ ...

  • در پیچ و تاب زلف او
  • زهرا سلیمانی غربی
  • ش.روح بخش
  • تعداد صفحات : 100
  • عاشقانه ، اجتماعی
  • بازدید: 3941
ادامه و دانلود

من يک روح يخ زده‌ام كه از سرمای قطرات چشمه‌ی عاشقی يخ زده‌ام... پناه آورده‌ام به گرمی مهر سجاده‌ی تو... ای خدا! نران مرا به ياد بياور مرا! كه هنوز بنده‌ای در دورترين نقطه‌ی اين دنيا به اميد تو قدم برمی‌دارد... .دو چشم در يک قفس در اسارت است و يک دل در دريا پنهان است رسم روزگار اين نيست كه عشق... زندان‌بان قفس و دريا باشد...! زندگی مثه بازی دارته! کافیه وقتی داری نشونه می‌گیری... بادکنک مشکلات بترکه تا تو بترسی و نشونه‌ت به خطا بره! آره زندگی بیش از این نیست... فرقی ندارد به حالت... كه در کوچه پس‌كوچه‌های تنهایی آواره‌ام فرقی ندارد به حالت... كه چشمانم سنگ‌تر از دلِ سنگت است فرقی ندارد به حالت... كه غم، يار منِ مجنون شده است... . فرقي ندارد به حالت... اما تو ...

  • يک روح يخ‌زده
  • Levi
  • محدثه فارسی
  • تعداد صفحات : 25
  • عاشقانه
  • بازدید: 1956
ادامه و دانلود