رمان دعوا تا عشق

معرفی رمان:

دانلود رمان دعوا تا عشق _ همه چیز یا یک برخورد ناخودآگاه شروع می‌شود؛ یک تصادف!‌

مردی که زندگی‌اش بر مرکزیت غرورش می‌چرخد. دختری که خط بطلان بر روی عشقش می‌کشد. حال این میاد علاقه‌ی عمیق قلب‌هایشان پرقدرت‌تر از انکارشان به میان می‌آید و بی‌توجه به خطری که سهیل را با علاقه‌ی سیتا تهدید می‌کند و بی‌اعتمادی نقش بسته بر افکار سیتا، رخ می‌نمایند.

 

رمان دعوا تا عشق

رمان دعوا تا عشق

 

قسمتی از رمان:

طبق معمول با صدای امره خانم از خواب بیدار شدم.
– جانم؟
– دخترم پاشو بابات صدات می‌کنه.
– باشه الان میام.
– باشه دخترم.
از تخت بلند شدم و کش و قوسی به بدنم دادم. رمان عاشقانه موهام رو شونه کردم و باز گذاشتم؛ با همون لباس سفید بلندم که تا زانوم بود از پله‌ها پایین رفتم.
– سلام صبح بخیر!
– علیک سلام.
– چی شده بابای من اخم رو صورتشه؟!
از پشت خم شدم و گونش رو بوسیدم.
– سیتا لوس بازی رو بذار کنار.
– چی شده بابا؟ امره جان یه قهوه‌ی تلخ میاری بی‌زحمت؟
– چشم.
– چیزی نیست.
– بابا، نه من بچه‌م نه شما دروغگوی ماهر؛ بگید خواهشاً.
– اعصابم خورده.
– سر صبحی کی اعصاب بابام رو خورد کرده؟! بگو خودم برم دندوناش رو بریزم تو شکمش.
– لازم نکرده بشین سرجات دختر بودن ظرافت می‌خواد، ظرافتت کجا رفته؟!
– خونه‌ی پدرش.
بابا یک نیشخند بهم زد.
– سیتا.
– جان!
– بفرمایین خانم قهوه‌تون.
– خیلی ممنون.
– نوش جونت.
– یه راننده پیدا کن.
– واسه چی؟! اول این‌که واسه کی؟!
– واسه من.
– مگه آقای رفاهی کجاست‌؟!
– سیتا چقدر فضولی تو.
– بابا جونم چشم راننده‌ هم جور می‌کنم.
– آفرین، مامانت ساعت چهار می‌رسه ایران برو فرودگاه دنبالش.
– واقعاً؟! مامان میاد؟! چرا به من چیزی نگفته؟!

– آروم دختر گوشم.
– ببخشید، چشم میرم شما نمیایین؟!
اصلاً یادم رفته بود بابا با مامان صحبت نمی‌کنه.

 

 

پیشنهاد می‌شود

رمان آخرین سقوط | امیر احمد 

رمان شیاطین سایه | زهرا راد 

دانلود رمان پسرک بی رنگ و رخ

رمان آرامش بودنت

 

4.1/5 - (129 امتیاز)

منتشر شده توسط :PARISA در 498 روز پیش

بازدید :37047 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

دعوا تا عشق

نویسنده

سیتا راد

ژانر

عاشقانه

طراح

فائزه اکبری

تعداد صفحات

326

منبع

یک رمان

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 2 )


  1. MRYM گفت:

    رمان طوری بود که به سرعت گلو میرفت تا میخواستی یه مطلبیشو درک کنی سریع عوض میشد
    در مورد اتفاقا زیاد توضیح داده نشده بود
    جالب نبود از نظر من 🙂 بازم خسته نباشید به نویسنده عزیز

  2. نویسنده گفت:

    میشه گفت بدترین رمانی بود که خوندم

افزودن نظر