معرفی رمان:
رمان راز بین من و جانان _ پریسما زاده درد و سکوت بود؛ قلبش چنان زلال بود که هرکسی را شیفته خودش میساخت بیانکه زیبایی افسانهای داشته باشد. به جبر روزگار، رخت سپید به تن میکند و روزهایش را با مردی تقسیم میکند که ذرهای به او علاقه ندارد اما عشق نرم نرمک پا به وجودش مینهد و این احساس تازه شکفته شده، پَر پروازیست برای پریسما!
رمان راز بین من و جانان
قسمتی از رمان:
با موهای پرکلاغی، چشمهایی همچون رنگ دریا، چالی روی گونه در کنج اتاق نشستم. نمیدانستم. شاید کافیست دست از سکوت بردارم. شاید کافیست دست از کشتن حرفهایم بکشم. در افکار خود بودم که صدای زن عمویی که هیچ حسی به او نداشتم، مرا از پرتگاه خیالم پرت کرد. از جایم بلند شدم در اتاق را، اتاق که چه عرض کنم، اتاقی که حتی برای ماندن هم مناسب نبود را، باز کردم. با صدایی که با باز شدن در تولید میشد و گوشهایم را آزار میداد، فحشی در دل به در و دیوار دادم و از اتاق خارج شدم.
– بله!
– کجایی تو دو ساعته دارم صدا میکنم گلوم درد گرفت!
– ببخشید، بله؟
– زود باش سفره رو بچین. الان عموت میاد حوصله بحث ندارم.
نگاهی به فرناز که روی مبل نشسته بود، انداختم. لبخندی زد و تمسخرآمیز نگاهم کرد. چه کنم که حرفی برای گفتن ندارم!
– چشم.
وارد آشپزخانه شدم. گویا از تنهایی، شاید از درد با ظرفهای آشپزخانه رفیق شدم. کاش راهی برای فرار داشتم!
میز را که چیدم، با صدای گرفته که انگار از ته چاه میآمد:
– زن عمو؟
– بله!
– میز رو چیدم.
– وایسا عموت الان میاد.
صندلی به سمت خودم کشیدم و نشستم. حالم تعریفی نداشت. نمیدانم چطور باید باز با این حال به زندگی ادامه دهم.
پیشنهاد میشود
رمان به قیمت جانم | فاطمه توکلیان
با احترام زیاد به نویسنده عزیز ..خوب نبود خیلی سر سری و آبکی