معرفی رمان:
رمان سبز نیمه شب _ تجربه دنیای موازی سخت نیست؛ وقتی از یتیم خونه پا به خونه های لاکچری و زرق و برق دار بزاری درحالی که تموم عمرت تو بی هدفی زندگی کردی… تجربه دنیای موازی سخت نیست؛ وقتی کلت دستت گرفتی تا مجرم و به گلوله ببندی درحالی که تموم عمرت و با هدف مامور سازمان شدن گذروندی…
رمان سبز نیمه شب
این رمان به رمان تاوان مرتبط هست. توصیه میشه قبل از مطالعه این رمان، رمان تاوان خونده بشود.
قسمتی از رمان:
نارنجی! نه…نه!
نوچی کردم و خودکار و رو لبم فشردم.
سرش و چرخوند و لبخندی تحویلم داد.
صورتم و جمع کردم و به تخته زل زدم که چشمام گرد شد.
من فقط چند ثانیه حواسم پرت شد!
روی کتاب جلو روم کمین کردم و تند تند مشغول هایلایت کردن خط به خط و نوشتن شدم.
یه جورایی چارهای نبود! میدونی رفیق!
خودکاری تو پهلوم فرو رفت.
فردیناند!
یکی از اون رفیق خوبام.
کمی به پشت متمایل شدم که لب زد:
-خستم…بیشتر از این حوصله ور ور کردن کِوین رو ندارم! میفهمی؟
لبخند شیطانی روی لبم شکل گرفت:
-بخواب رو میز!
جملهام تموم شده نشده خودش و رسما روی میز کوبید!
صداش تو کلاس ساکت پیچید.
استاد یا همون کِوین عینک مطالعه ش رو برداشت و چند قدم به چپ برداشت تا مارو خوب ببینه.
-اون پشت خبریه؟
تک سرفهای کردم و رمان عاشقانه خیلی سریع از جام بلند شد.
دستم و روی فردیناند گذاشتم و کنار گوشش پچ زدم:
-صورتت سالمه؟
لبش و به دندون گرفت. معلوم بود به زور خودش و کنترل میکنه نخنده.
سمت استاد چرخیدم و با خنده تصنعی گفتم:
-حالش خوب نیست. شاید ضعف کرده باشه…
پیشنهاد میشود
یکی از بهترین رمان هایی بود که خوندم به هیچ وجه کلیشه ای نبود نگارش متفاوت و ماهرانه که نشان از سواد بالای نویسنده هستش من رمان های تاوان و دشمن خودی از این نویسنده رو هم خوندم و سبک جنایی و معمایی شون رو خیلی دوس دارم.