داستان کوتاه اعترافات یک سرنوشت ⭐️

خلاصه داستان:

داستان کوتاه اعترافات یک سرنوشت _  همیشه به ما می‌گویند: همه از بدو تولد سرنوشت مشخصی دارند. چگونه زندگی کردن، چگونه بودن، چگونه مردن و هزاران چگونه‌ی دیگر که همه از پیش برایمان رقم خورده است؛ اما در این داستان، یک سرنوشت اعتراف خواهد کرد که این‌گونه نیست!

 

داستان کوتاه اعترافات یک سرنوشت

داستان کوتاه اعترافات یک سرنوشت

 

قسمتی از داستان:

همین خاطره باعث شد مرور چند خاطره‌ی شاد دیگر هم بینمان رد و بدل شود. اما دیگر کار از کار گذشته بود. دیگر واقعا احساس می‌کردم وقت رفتن است.
تصمیمم را گرفته بودم؟ آیا وقت آن بود که خانواده‌ی خودخواهم، دوستان بی‌معرفتم و معشوقه‌ی نامردم و حتی مهربان‌ترین آدم دنیا، صدیقه خانم را ترک کنم؟

داستان کوتاه اعترافات یک سرنوشت آیا هنوز هم این زندگی می‌توانست خوب باشد؟
خواستم بقیه‌ی شربت را بخورم و کار را تمام کنم اما یک لحظه یاد حرف‌های چند لحظه پیش صدیقه خانم افتادم. لرزیدم. مدام تکه‌ای از حرف صدیقه خانم که می‌گفت:
«یک وقتی بی کَسُم نکنی!» در گوشم می‌پیچید. یعنی بعد از مرگم، صدیقه خانم چه می‌شد؟ تصور حال و روزش اصلا خوب و جالب نبود. دلم به حالش می‌سوخت و از طرفی او را بیشتر از هر کسی دوست داشتم. او از مادرم هم برایم بیشتر مادری کرده بود. نمی‌دانستم چه کار کنم، از سرگیجه و حالاتم احساس کردم همان مقدارش هم دیگر من را رفتنی کرده است.
پس شانسی به خودم دادم که می‌دانستم قطعا مرگ بر آن چیره می‌شود و از خوردن بقیه‌ی شربت خودداری کردم. دل را به دریا زدم. دیگر یا می‌ماندم یا… می‌رفتم!
نمی‌دانم چطور این فکر به ذهنم رسید؛ اما رو به صدیقه خانم کردم و گفتم:
– مامان صدیقه؟ میشه برام یه لالایی بخونی؟ مثل قدیما؟

 

پیشنهاد می‌شود

داستان کوتاه یادگار برنایی | کارگروهی

داستان کوتاه راز مگو | آیناز.ر

دانلود داستان کوتاه دژاوو کابوس‌ها

دانلود داستان کوتاه چهل روز تا گرگ و میش

رمان سراب خیال ⭐️

امتیاز شما به این رمان

منتشر شده توسط :PARISA در 897 روز پیش

بازدید :1936 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

داستان کوتاه اعترافات یک سرنوشت

نویسنده

امیر ادبی

ژانر

اجتماعی

طراح

بهار قربانی

تعداد صفحات

30

منبع

یک رمان

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



افزودن نظر