دانلود رمان معرفت یک عاشق ⭐️

خلاصه رمان :

دانلود رمان توی دنیای من پر از غمه. پر از شادی های مبهمه،پر از و دم و باز دمه.آری من هیچگاه از امید دست نخواهیم کشید و تو بدان که من تا لحظه ی فرا رسیدن مرگم در کنار تو خواهم ماند یار من!روزی که خبرِ دانلود رمان معرفت یک عاشقم به گوشِت بخوره اولش باخودت میگی این همونی بود که اذیتش کردم ناراحتش کردم یاد شوخیام وشیطنت‌هام وخنده هام میوفتی باخودت میگی حیف شد کاش بهش گفته بودم که دوسش دارم کاش انقدر ناراحتش نمی‌کردم کاش بجای کل کل وشوخی باهاش بجای تنها گذاشتنش، کنارش می‌موندم سرِ خاکم بغضت می‌گیره! آخه اون موقع خودم یه لبخند گوشه لبمه بلاخره تموم شد؛ غصه هام، سختیام، دلتنگیام،استرسام…

تو اتاق کنفرانس نشسته بودیم وبه حرف های سرهنگ عبداللهی گوش میکردیم کسی که خشکی و مغروریش

زبون زد عالمه، کسی که وقتی راه میره هیچکس جرعت نداره صداش دربیاد. نمیدونم از اول اینطوری

بوده یا شغلش اونو موجب میکنه که اینطوری باشه. با ختم جلسه ای که گفت همه پاشدیم و احترام نظامی

دادیم و به بیرون رفتیم داشتم به سمت اتاقم میرفتم که با یک نفر برخورد کردم تا سرمو بردم بالا دیدم

مهساست سریع پریدیم بغل هم وااایی چقدر دلم واسش تنگ شده بود دو هفته بود ندیده بودمش وقتی آبجیم

و بی رحمانه ازمون گرفتن و منو امیر تنها شدیم، وقتی پدرم به دنبال رها رفت تا خبر فروخته شدن و

گمنام شدنش رو به پلیس بده ولی کشته شد؛ فقط من موندم و امیر و از همون موقع که ۹۱ سالم بود و

 

دانلود رمان معرفت یک عاشق

 

دانلود رمان معرفت یک عاشق

 

 

رمان عاشقانه داداش امیر که ۳۲ سالش بود، باهم قسم خوردیم که انتقام تک تک قطرات خون پدر و مادرمون و بگیریم.

رها چهره ی زیبایی داشت. توسط گرگ هایی که فقط اسم مرد و به یدک میکشن ربوده شده بود، رهایی

که همه از مهربونیش حرف میزدن کشته شد و حتی جسدش هم به دست ما نرسید و فقط چهار تا عکس از

کشته شدنش برای ما فرستادن.

قطره اشکی از گوشه چشمم چکید و روی گونه هام غلت خورد. و بعد قطرات دیگه ای بود که انگار با

هم مسابقه می گذاشتند…

-رستا جونم چرا انقدر خودتو اذیت میکنی قربونت بشم باز یاد رها افتادی؟

-اوهوم، هنوزم بعد از دوسال این دل وامونده آتیش میگیره وقتی یادش میوفته که با یکی یدونه بابا چیکار

کردن، کاش هیچوقت بابا بهش اجازه نمیداد تنها بره بیرون، کاش….

-نگران نباش به زودی انتقام خانوادتو از اون آشغالا میگیری.

چشمکی زدم و با شیطنت پرسیدم

-حالا اینا رو ولش کن، چیشد ماموریت با داداش ما خوش گذشت؟؟؟

 

 

پیشنهاد می شود

رمان آن شب | گندم 

رمان برهنه | شیوا پناه 

دانلود رمان کاش نبودم

دانلود رمان شاخه هم خون

رمان هم قفس عقاب

5/5 - (2 امتیاز)

منتشر شده توسط :REZA_M در 1176 روز پیش

بازدید :4239 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

معرفت یک عاشق

نویسنده

آیناز آدین و م.بیرامی( تانیا)

ژانر

اجتماعی،عاشقانه

طراح

صبا عباسی

تعداد صفحات

650

منبع

رمانکده

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



افزودن نظر