رمان جدایی به ناحق ⭐️

دانلود رمان جدایی به ناحق سعید پسر ارشد حاج مرتضی تاجر به نام فرش، یکی از متمول ترین و معتمد ترین تاجران زنجان، تمام افتخار حاج مرتضی به داشتن خانواده سالم و سلامتش که مشکل اخلاقی ندارند و بی آبروی به بار نیاوردند اما، با اشکار شدن رابطه بین دلارام و سعید به اجبار باید همخونه بشوند، سعید که پر از کینه و خشم با دلارام همخونه می شود و مدام در جنگ و جدال هستند، دلارام که در یک سانحه حافظ اش از دست می دهد کم کم به این باور می رسد که هیچ رابطی عاطفی با سعید ندارد، حالا

همیشه همین گونه با آرامش صحبت می کند آرام و مهربان، زیبا و قشنگ، آنقدر زیبا که فراموشت شود که طوفانی در پیش است… همیشه و در همه حال احترام مادر را دارد حتی اگر کوهی از آتشفشان باشد به سمت مادر می رود و او را چون کودکان تشنه آغوش، بغل می کندو این مادر به خود میبالد به داشتن چنین فرزندی برومند که آرزوی هر مادری است دست به بازوی پسر می گیرد

جان شیرینم مبادا روی حرف حاجی حرفی بزنی و من پیش حاجی شرمنده شم باز هم، با همان لحن زیبا و قشنگ سخنور است با اینکه، میداند مردان این طایفه روی مردانگی شان خون را حلال می کند!!! و جواب پسر در مقابل این مادر که مبانی ادب است

رمان جدایی به ناحق

دانلود رمان

 

فقط و فقط چشم است … چشم شیرین بانو، شما امر کن خودم غلام زر خریدتم مادر را سفت و سخت در آغوش کشید و با لحن شاد و سرخوش که فقط مخصوص مادر است دستی به صورت سفیدش میکشد

حاجی چیکار کرد، که اینقدر خاطرش برات عزیز و از جان شیرینت میگذاری، شیرین بانو _یلی برای خودش، تو مردی….سعید با عشقی خاص، با نگاهش شیرین بانو را طواف می کند و گفت: بیا بریم پایین، تا حاجیت فلکم نکرده… که چرا تاج سرش تو اتاق من اسیر وایساده تا این گردن کلفت حضور اجلا کنه

نگو جان شیرینم تو این چهل اندی سال عمرم هیچ وقت از حاجی حرف بی ربط و بی معنی نشنیدم همیشه از در ادب و احترام سخن گفت همانگونه که مادر را یک طرفه در آغوش میگیرد به سمت در اتاق می برد … خودمونیم شیرین بانو بیا یکم از زندگیت با حاجی با من درد و دل کن… پسر به این خوبی میشم محرم رازت شیرین بانو با لبخند مادرانه سعید را به سمت پله های پایین هدایت میکند و در همان حال گفت:

بیا برو مادر الان وقت این حرفها نیست؛ بعدم اگه رازی هم باشه اون مال منه و حاجیه، که اونم باید پوشید باشه نه اینکه جار بزنیم…. با مکث کوتاهی ادامه داد … راز تا وقتی که تو یه سینه باشه راز غیر این راز نیست حرف بیراهه ، حالا هم برو حاجی کارت داره…. از روی پله ها برمیگردد و مادر را سخت در آغوش کشید و این آغوش ها چه حال خوشی دارد برای سعید عاشق مادر

ای شیرین بانو عجب دلبری هستی، از خدا تا کمتر دوست دارم این پسر سرخوش است فقط، در مقابل شیرین بانوای کاش این پلهها پایانی نداشت تا فاصله ای نشود میان این مادر و پسر … سلام حاجی اگه عمری باشه در خدمتم؟ پدر که پشت به پسر ایستاده برمی گردد این مرد هیچ شباهتی به حاجی حجر نشین راسته فرش فروشها ندارد صورت این مرد انگار در آتش خدا سوخته که اینگونه برافروخته می تازد …

 

رمان تخیلی

دانلود رمان قلب مشکی

دانلود رمان ب مثل بی وفا

رمان آواره‌ ویرانی | غزل محمدی

هیچ قاتلی زنده نیست | فاطمه عبدالهی

منتشر شده توسط :REZA_M در 696 روز پیش

بازدید :1082 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

جدایی به ناحق

نویسنده

طاهره بهلولی

ژانر

عاشقانه/اجتماعی



افزودن نظر