سارانکوهش، تک دختر رضا نکوهش، دختری مغرور و بیاحساس! ثروت پدرش او را قدرتمند ساخته؛ اما روزگار همیشه بر وقف مراد نیست. ورق بر می گردد و این دختر مغرور، مجبور می شود درخانه ی خود مانند یک رعیت زندگی کند و از ثروت پدری محروم شود. ثروتی که توسط مردی سنگ دل تصاحب می شود. این دختر تلاش می کند تا آن را پس بگیرد. آیاموفق می شود یا... مقدمه: به نام خدایی که عشق را آفرید، تا قلب های سنگی را ذوب کند. آمدم جانت رابگیرم، اما نشد. قصه برگشت... عشق تو جانم را گرفت! قسمتی از متن : در اولین نگاه ما، چیزی جز نفرت دیده نمی شود. تو برای نابودی من آمده بودی ومن برای نابودی تو؛ امّا قصه برگشت. دانلود رمان ارباب عشق ...