خلاصه رمان : دانلود رمان قربانی من آلودهام، آلوده به گناه تعدیبه حریم خط قرمزهای تو و تو، یک قربانی هستی و… من نیز یک قربانی هستم. قربانی نیرنگهای پنهان در پس نقاب دوستی! و من و تو همراه هستیم در این قربانگاه برای تقدیم این ” قربانی”. از شدت سردرد، از خواب پرید. پلکهایش از هم باز نمیشد. احساس میکرد هر لحظه ممکن است سرش متلاشی شود. بالاخره موفق شد تا کمیپلکهایش را از هم باز کند؛ بلافاصلهاشعهی نورانی خورشید چون تیغی برّان در چشمهایش فرو رفت. از درد تکانی خورد و به سرعت پلکهایش را بست. کم کم لای پلکهایش را گشود؛ کمی طول کشید تا چشمهایش به نور عادت کند. پشت به پنجره اتاق کرد و به کمک آرنج در ...
