خلاصه رمان : دانلود رمان می خوام دیوونه باشم چندبار پلک زدم و مات ومبهوت به زمین خیره موندم. سرم سوت کشید! چه خبره!آدم بدونه اینجوری حساب می کنید میره یه گوشه دنج توکنج اضلت میمیره!خرجی ام نداره! پرستار باچشمای گشادو ابروهای بالاپریده بهم نگاه می کرد. چیه!خوشگل ندیدی یا چی؟ برگشتم سمت دکتر آخه دکی جون این خاتون بفهمه این قدر پول مریضیش میشه به خداتوکل میکنه و سکته رو میزنه که! دکتر خندشو جمع کرد ببینید..... پریدم وسط حرفش دارم میبینم! _این یه عمل باریسک بالاس هربیمارستانی ام این امکاناتو نداره،دارو و درمان و هزینه بیمارستان بدون حق جراح این میشه!درضمن صندوق اونوره جز وظایف من نیست توضیح بدم! به انگشتش که به تابلوی صندوق اشاره میکرد نگاه کردم. خاتون می گفت دکتر شوها!یارو شکم آدمو سفره ...