مقدمه: مجموعه دلنوشته های نازاد بدون مازاد _ از دل نور خیرهکنندهای به آغوشم فرود آمدی و جسم و جانم را باز نفس بخشیدی! دوگوی براق و خیره کنندهات که با دو چشمانم برخورد کرد هم چون صاعقهای پر برکت تمام زندگیام را سبز کرد. دستم را در گیسوان نرم و مخملیات نوازش میدهم و هر دو از مهر هم لبریز میشویم. من برای تو مینویسم و نغمههایم را برایت سر میدهم و تو همانی که برای همهشان سرشار از ذوقی دل چسب میشوی. حالا که تصمیم گرفتم برای تویی که از وجود خودم هستی بنویسم. و تمام آن چه را که بر من گذشت و میگذرد را برایت شرح دهم حس بهتری دارم؛ چون بیشک تو مثل بقیه نیستی و ...