خلاصه: رمان نفس جهنم - موتورسواری به محض عبور از کنار ماشین شخصی با نام فرزاد پیروز، خلافکاری که به شرزاد معروف است! سمتش تیراندازی میکند؛ اما موفق به کشتن شرزاد نمیشود. شرزاد با قسر در رفتن از آن ماجرا پیگیر موتورسوار میشود. افراد شرزاد با جستجو متوجه میشوند موتورسوار برخلاف تصورشان یک دختر است! شرزاد به قصد انتقام آن دختر را میدزدد و تلافی کارش را به روش خودش، رویش پیاده میکند! رمان نفس جهنم قسمتی از رمان: جیغ دیگری کشیدم و دوباره دستانم را کشیدم؛ اما دستبندهای چرم مانع شدند. اشک دیدم را تار کرده بود و بیوقفه به سمت گوشهایم سر میخورد. لاله گوشم خیس شده بود و تمام راه تا گونهام نیز از اشک شور شده بود. دست بزرگ مرد با نوازشهای گناهآلودش ...
