خلاصه: دانلود رمان خاص حنانه روی مبل نشست و گفت:«فرهاد، آموزش آیسان تموم شده، آمادست برای اولین عملیاتش» فرهاد گفت:«کیوان هم آمادست!» آیسان دستهایش را به هم کوبید و گفت:«امیدوارم همین امروز یه عملیات خیلی هیجان انگیز بهمون بدن!» کیوان:«منم حوصلهام سررفته!» فرهاد:«فقط خداکنه ایندفعه گروگان گیری نباشه!» حنانه:«اووووف آره گروگان گیری خیلی داشتیم» آیسان چند قلپ از قهوهاش را نوشید و بقیه را هم تشویق به خوردن کرد. خانه فرهاد که همیشه در آن جمع میشدند، ویلایی بود با دو ساختمان مجزا، که یکی دوبلکس بود و آن یکی سوئیت. حیاط بزرگ بود و باغچه بین دو ساختمان فاصله میانداخت. نمای ساختمان سنگ سفید بود با پنجرههای مربع که بالایشان نیم دایره بود. در ورودی چوبی بود و تا در کوچه جاده موزاییکی ...
