خلاصه: دانلود رمان فریبکار مرگ داستان درباره ی دختریست کہ مادرش او را به قیمت پانصد میلیون می فروشد ان دختر با هزار سختی فرار می کند و وارد گروهی جنایی می شود و حال در پی انتقام است انتقامی خونین من دختری هستم از جنس سنگ سنگي بدون نفوذ  بدون شکستگی یا شکافتگی من فریبکارم، همان فریبکاری کہ در پی قتل توست  آری من همان دختر سنگدلی ام که مشکلات کمرم را خم نکرد  مشکلات، مرا تبدیل به فولاد کرد سخت و محکم  من انتقام می گیرم انتقامی از جنس فریبکاری...  هر شکست، مقدمه ای برای پیروزی ام شد و حال...  یقین دارم کہ موفق خواهم شد.  (این رمان بر اساس واقعیت هست اما در خارج کشور)  روی صندلی کارم نشستم و عکس پسرے کہ قرار بود طعمه ے این گرگ خستہ ...

  • فریبکار مرگ
  • آریانا عاشوری زاده
  • :بهار قربانی
  • تعداد صفحات : 70
  • عاشقانه، پلیسی، معمایی
  • بازدید: 7195
ادامه و دانلود

خلاصه: دانلود رمان دست‌های گندم دختر شمالی تنها و کم سن و سالی است که خانواده‌ی خود را در زلزله‌ی رودبار از دست داده و پس از چند سال تنهایی به تهران آمده و خدمتکار یک عمارت می‌شود. همه چیز خوب پیش می‌رود تا پسر صاحب عمارت از خارج بر می‌گردد و عاشق گندم می‌شود. اما این عشق با وجود مخالفت‌های زیاد چه می‌شود؟ با ما همراه باشید  بعد از بستن موهای طلایی رنگم وضو گرفتم و با سر کردن چادر نماز سفیدم به نماز ایستادم. آسمان هنوز هم تاریک بود و عمارت در سکوت کاملی قرار داشت زیرا همه خواب بودند، اما من باید زودتر بلند می‌شدم تا میز را برای صبحانه حاضر کنم. بعد از پوشیدن لباسِ فُرم موهای بلندم را زیر دست ...

  • دست‌های گندم
  • shabnami1104
  • kimiya.a
  • تعداد صفحات : 83
  • عاشقانه ، اجتماعی
  • بازدید: 6126
ادامه و دانلود

خلاصه : دانلود رمان عشق مبارز من داستان داستانِ دختری کاراته‌کار است که احساساتش و مهربانی بی‌اندازه‌اش دل سنگ هر کسی را نرم می‌کند، دختری از جنس تلاش، پشتکار و ایمان. دختری که در سختی‌های زندگی هدیه‌ای دریافت می‌کنه از جنس عشق عشق  واژه‌ی غربیست از جنس درد و درد واژه‌ای است از جنس مبارزه و مبارزه همان عشق است! عشق، درد، مبارزه... تمام داستان همین سه کلمه است! سه کلمه دوست داشتنی! -آرمیتا. -جانم آرتا. -بیا یک دست مبارزه، هستی؟ با چشم‌هایی که می‌خواست از حدقه بیرون بزنه گفتم: -برادر من الان تو من رو چی فرض کردی؟ من بدبخت منفی شصت بیام با تو نود کیلو مسابقه بدم؟! یک چیزهایی میگی‌ها، آخر شبی مخت هنگ کرده برادر من! چشم غره‌ای برام رفت و گفت: -خواهر خل گلم من که ...

  • عشق مبارز من
  • مریم سالاری
  • هکر قلب
  • تعداد صفحات : 196
  • عاشقانه (سبک ورزشی
  • بازدید: 11004
ادامه و دانلود

دانلود داستان کوتاه آسانسور       خلاصه: دانلود داستان کوتاه آسانسورداستان پسری به نام جِرِمی که طی حادثه ای عجیب، از طریق یک آسانسور وارد بازاری میشود که ظاهرا کیلومترها پایین تر از سطح زمین وجود دارد. جرمی در آن جا با انسان های عجیبی مواجه شده و سرانجام پس از تلاش برای خارج شدن از آن مکان دربیاید که راهی برای خروج وجود ندارد...

  • داستان کوتاه: آسانسور
  • نویسنده:zahra bagheri
  • طراح:Matin Misayi
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:58
  • موضوع:عاشقانه ، اجتماعی
  • بازدید: 2185
ادامه و دانلود

دانلود دلنوشته خدای من       خلاصه: دانلود دلنوشته خدای من  مانند من است اون هیچ شباهتی به خدای تو ندارد او خشن است و بعضی اوغات کم محلی میکند او در ست مانند من است! او همسان با خواسته های من قدم بر میدارد و همواره در زندگی کاری را که میخواهم عملی میکند اما در بعضی مواقع با هم به مشکل بر میخوریم و این است که کمی آزار دهنده میشود..!

  • دلنوشته:خدای من
  • نویسنده:ستاره حقیقت جو، سامیار زاهد
  • طراح:Hani.Nt
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:20
  • موضوع:عاشقانه ، اجتماعی
  • بازدید: 1622
ادامه و دانلود

خلاصه رمان : دانلود رمان دنیای ما با خارج شدن از آموزشگاه زبان، تازه تونستم نفس راحتی بکشم، دستی توی موهای قهوه‌ ایم کشیدم. پا تند کردم و با عجله به سمت خیابون رفتم؛ تاکسی گرفتم و آدرس خونه رو به راننده دادم. چشم هام رو بستم و چند تا نفس عمیق ک شیدم تا کمی آروم بشم. از تاکسی پیاده شدم و کرایه رو حساب کردم‌. نگاهی به خونه ی یک طبقه با نمای چوبی کوچیکمون کردم. این خونه رو هم از صدقه سر عمه داشتیم وگرنه الان باید توی پارک ها تو چادر زندگی می کردم.  «کارمم پرید، فردا باید به دنبال یه کار دیگه باشم.» در رو با کلید باز کردم و از حیاط کوچیک و موزاییک شده گذشتم؛ در سالن رو ...

  • دنیای ما
  • حمیرا خالدی
  • بهار قربانی
  • تعداد صفحات : 218
  • عاشقانه ، اجتماعی
  • بازدید: 5274
ادامه و دانلود

دلنوشته چک نویس یک چرت نویس       خلاصه: دلنوشته چک نویس یک چرت نویس چند وقت ایست حس پوچی دارم، حس مزخرف بودن،مزخرف بودن خودم، زندگی ام، روزگارم،حتی اطرافیانم هم، همه مزخرف شده اند.نه نه ببخشید، همه راخط زدم، دوباره می‌نویسم ، قلم در دست میگیرم که بنویسیم . اما چه بنویسم ؟همه‌ی چیز چِرت شده اند، چه چیزی برا نوشتن دارم؟

  • دلنوشته:چک نویس یک چرت نویس
  • نویسنده:نیلو - ج
  • طراح:kimiya.a
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:21
  • موضوع:عاشقانه ، اجتماعی
  • بازدید: 2363
ادامه و دانلود

خلاصه: دانلود رمان در خود شکستم روزی که دنیا آمدم، آسمان هم دلش گرفته بود. صدای رعد و برق، با فریادهای دردآلود مادرمهم‌نوایی می‌کرد. روزی که ابرها برای دنیا آمدنم، برای سرنوشت دختری که با درد و غم زاده شد، گریست. روزی که ورودم به این دنیا، آغازِ ستم‌هایی بود که روزگار بر سرم آوار کرد. گویا ناف وجودم را عجین شده با رنج و سختی بریدند، تا به این زندگی خاکی پا بگذارم. مامای پیری که با خوشحالی و دستی لرزان مرا دنیا آورد و خدا را شاکر بود، که زنده‌ام. خوشحال بود که جانم را نجات داده و حین دنیا آمدن، خفه نشده‌ام. دستانش از شوق و یا شاید به دلیل کهولت سن می‌لرزید. برای باز شدن راه تنفسی‌ام، انگشتِ زبر ...

  • در خود شکستم
  • فیروزه شیرازی
  • Matin Misayi
  • تعداد صفحات : 264
  • عاشقانه ، اجتماعی
  • بازدید: 6732
ادامه و دانلود

دانلود دلنوشته ذهن بیمار       خلاصه: دانلود دلنوشته ذهن بیمار وقتی مات به نقطه ای خیره میشی وقتی میون خنده هات توی گلوت بغض نشسته وقتی در برابر چشمات دستای یکی دیگه رو می گیره وقتی خوب نیستی ولی میگی خوبم اینا فقط یه نشونه داره نشونش هم یه "ذهن بیماره"!بهم میگه تغییر کردم میگه پای حرفام نموندم

  • دلنوشته:ذهن بیمار
  • نویسنده:محدثه فارسی
  • طراح:فرزانه رجبی
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:11
  • موضوع:عاشقانه ، اجتماعی
  • بازدید: 1584
ادامه و دانلود

خلاصه: دانلود رمان کال درد را حس می‌کنم در جزء جزء بدنم. نفس که می‌کشم چهره‌اش را به یاد می‌آورم هنوز خودم را نباخته‌ام اما راس تش را بخواهی به اندازه‌ی کافی درد کشیده‌ام؛ در کنار دیگران لبخند می‌زنم و پر شور می‌خندم. خنده‌هایی مصنوعی که هر کس ببیند فکر می‌کند دردی نکشیده‌ام. تنها که می‌شوم همانند نوزاد پاهایم را درون شکمم جمع می‌کنم و به یاد روزهای داشتنش اشک می‌ریزم، اشک‌هایی که هر چند درد دارد اما تدوین گر روزها و خاطرات بودنش است. کاش هنوز هم بودی، شاید می‌شد کنار هم به ماه برسیم! انقدر زمین خورده‌ام که دیگر حس و حالی برای برخاستن ندارم انقدر درد را کشیده‌ام که دیگر حس و حالی برای برخاستن ندارم کاش می‌شد در زیر همین ...

  • کال
  • نگار1383
  • بهار قربانی
  • تعداد صفحات : 60
  • عاشقانه ،اجتماعی
  • بازدید: 4308
ادامه و دانلود