خلاصه رمان: دانلود رمان فیروزه هست ولی مطالعه نکردم این رمان را نمی دونم خلاصش چیه اگر کسی مطالعه کرده تو نظرات اعلام کنه تا بزاریمارسام که تا الان ساکت بود ، نگا کردم ببینم چی کار داره می کنه، که دیدم بله، آقا داره مثل دخترا خجالت می کشه، خدایا من از دست این دوتا چی کار کنم.بعد از چند لحظه که ارسام به حرف اومد، در باز شد و ملیکا با سینی چایی و کیک اومد داخل ملیکا: « بدون من حرف می زنین، به منم بگین زن داداشم چی گفته» - بیا بشین ملیکا جون، به تو هم می گم ، خب ارسام داشتی می گفتی ارسام: « خب...من...یعنی ما امشب... واسه خواستگاری می ریم خونه پریا» این جمله رو با هزار ...
