خلاصه: رمان عاشقانه به فصل قبلی (عمارت خون) مرتبط میشه و باید اول رمان عمارت خون خوانده بشه چشمانش را به ارامی و البته به سختی باز کرد . کمی که گذشت همه چیز در ذهنش نقش بست ... آن شش نفر ، درگیری بین آنها ، خوردن خون دختری به اسم هلیا ، کشته شدن او توسط دختری به نام نفس و مرگ او ...، اما حال دوباره زنده شد ، فهمید که تکه چوبی از سقف بر تنش افتاده و لبانش بر زمین که خونی  بود برخورد کرده است .اما حال دوباره زنده شد ، هه داشت آن ۲۴۶ سال زندگی را از دست میداد ،  از جایش بلند شد و رفت تا کمی از خون های بیرون تغذیه کند ، هنگامی ...

  • نام رمان: انتقام به ارزش خون
  • نویسنده:Z_esmaeilpour
  • طراح:فرزانه رجبی
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:163
  • موضوع:عاشقانه،اجتماعی
  • بازدید: 4147
ادامه و دانلود

خلاصه: رمان عاشقانه بوی بد سیگار بر حال بدش زنجیر می انداخت. خیلی دوست داشت آن جمع را ترک کند و دیگر پایش را هم در آن محدوده نگذارد اما نمی شد. اگر راهی را می آمد تا به آخر نمی رسید بی خیال نمی شد. صدای آهنگ خیلی بلند بود. هر لحظه احساس می کرد سرش در حال انفجار است. تا صدای قهقهه مستانه دختری که در آن نزدیکی بود را که شنید ، چشم هایش را با اکراه روی هم فشار داد. از جا بلند شد و با قدم های بلند به سمت در سالن پیش رفت. دلش به خاطر بوی فجیع عودی که با دستگاه به سالن می زدند پیچ می رفت. از بچگی از بوی عود متنفر ...

  • نام رمان:در امتداد مرگ
  • نویسنده:کیمیا هاشمی
  • طراح:فرزانه رجبی
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:223
  • موضوع:عاشقانه،اجتماعی
  • بازدید: 6017
ادامه و دانلود

خلاصه: رمان جنایی بازم یه روز جمعه ی دیگه...وای که چقدر دلم براش تنگ شده.وارد گوگل شدم و آدرس مورد نظرمو وارد کردم.چت روم مورد علاقم....رفتم تو کلبه همیشگی و منتظرش شدم.تو این فاصله خودمو خدمتتون معرفی میکنم.اسم من واهیلا به معنی بی تاب،بی قرار با ریشه گلیکیهستش البته خودم دوسش ندارم.آخه هرکس اسممو میشنوه با تعجب نگاه میکنه  خب حقم دارن آخه من خودم تاحالا کسیو ندیدم اسمش مثل من باشه وقتیم از مامان می پرسم چرا اسممو گذاشتین واهیلا میگه دنبال اسم گیلکی میگشتیم این بهترینش بود....بگذریم16 سالمه و اهل رشتم...با اینکه جاده هاش خرابه بعضیاشونم بی اعصابن ولی مردمش خون گرمن و آب و هواشم عالیه. من تک فرزندم.اما فکر نمیکنم که لوس یا خل دیوونه باشم:)...مثل همیشه ناخودآگاه ...

  • نام رمان: بی تاب سند
  • نویسنده:Mim_Gol
  • طراح:بهار قربانی
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:250
  • موضوع:عاشقانه #جنایی #تخیلی
  • بازدید: 4960
ادامه و دانلود

خلاصه : رمان عاشقانه آنید کیان دانشجوی مهندسی کشاورزی یک دختر اهل شمال است که در کرج درس می خواند. به خاطر توصیه ی یکی از استادها که پیشنهاد داده بود برای بهتر یادگیری درس بهتر است کار عملی انجام بدهند و به طور مستقیم روی گل و گیاه کار بکنند. بنا به دلایلی آنید تصمیم می گیرد که به عنوان یک پرستار برای یک خانم سالمند در یک خانه ی بزرگ که وسط ی باغ بود کار کند. تا بتواند از باغش برای یادگیری رشته اش استفاده کند. آنید مخصوصا دنبال خانه ای می گردد که بدون عنصر ذکور باشد و خانه ی خانم احتشام مناسب است چون سال هاست که بچه های خانم احتشام خارج از کشور زندگی می کنند. همه چیز خوب ...

  • نام رمان:اورم کن با لینک مستقیم
  • نویسنده:ارام رضایی
  • طراح:h•a•n•a
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:
  • موضوع:عاشقانه،اجتماعی،همخونه ای
  • بازدید: 9180
ادامه و دانلود

خلاصه: دانلود رمان خاکسترهای خاموش تا کی میخوای مفت بخوری و مفت بگردی؟ ما همه با شرایط سختی هزینه ها را پرداخت می کنیم دیگه خرج کردن برای آدمی مثل تو از عهده مون خارجِ. یا خودت را بکش کنار و برو یا اینکه چندماه خرجی و اجاره خونه راکه مفت خوردی و مفت خوابیدی رو جور کن و پرداخت کن.  خوب به خاطر داشت که سراسیمه و خجل زده جلوی بقیه دانشجو ها از جایش بلند شده و آهسته ازش خواسته بود که جلوی بقیه دانشجوها آبرو ریزی نکند، ولی دختره بی حیا گوشش بدهکار نبود و پشت سر هم آبرویش را با حرفهایش بیشتر میبرد. خوشبختانه سر به زنگاه نوشین سر رسیده بود و با سیاستی که داشت قائله را ...

  • نام رمان:خاکسترهای خاموش
  • نویسنده:فاطمه کمالی
  • طراح:بهار قربانی
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:650
  • موضوع:عاشقانه،اجتماعی
  • بازدید: 3982
ادامه و دانلود

دانلود دلنوشته ملودی رگ هایم     مقدمه: دانلود دلنوشته ملودی رگ هایم _ سکوت را باید شکست...حتی اگر به قیمت تکه تکه شدن دلت باشد...خبری از فردای خود نداری...نگو فردا بیاید همه چیز را می‌گویم...اصلا برای تو فردایی وجود دارد؟ منتظرش نباش...شاید نیاید...حرف‌هایت را در دل نریز...بگو! مطمئن باش غرورت در برابر ملودی رگ‌هایت هیچ ارزشی ندارد!

  • نام دلنوشته : ملودی رگ هایم
  • نویسنده : نرگس زنده بودی کاربر انجمن یک رمان
  • ویراستار: نسترن بانو
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات : 15
  • موضوع : عاشقانه
  • بازدید: 2504
ادامه و دانلود

دانلود دلنوشته یک عمر انتظار     مقدمه: دانلود دلنوشته یک عمر انتظار _حسرت دارم؛ حسرت یک‌بار دوباره دیدنت. حسرت شنیدن صدایت و بوییدن عطرت را، بر دل دارم. شنیدن صدای خنده‌هایت و حتی، گوش دادن به حرف‌های روزمره‌ات؛ حسرت دوباره‌ی من شده است. تا کی این حسرت سنگین و سخت، بر دلم باشد؟! بیا و کاری بکن؛ مرحمت کن! با آمدنت؛ حسرت یک عمر انتظار مرا کم کن!

  • نام دلنوشته: یک عمر انتظار
  • نویسنده : پریچهر صادقی کاربر انجمن یک رمان
  • ویراستار: YASER
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات : 14
  • موضوع : عاشقانه
  • بازدید: 2722
ادامه و دانلود

خلاصه: رمان عاشقانه که شاید میان خستگی هایم از نرسیدن یا در دل شهری که پا گیرم کرده بود، تو را در قلبِ قصه جا گذاشتم.نمی دانم، شاید هم زمانی که جای خالی ات و یادگاری هایت نبودنت را بر سرم فریاد می کشید و دل زبان نفهم ام زیر باران قد ت تو را از خاطرات مان می خواست و نبودی، مرده بودم آن زمان بود که باورم شده رفته ای! هم سفر قافله ی عمر، منزل به منزل سفر کرده بودیم تا رسانده بودمان به تهِ این زندگی که خیلی هم شبیه زندگی نبود... و دقیقا زیر باران و پاکتی سفید رنگ میان دستم، در گوشه ای زیر آسمان کبود، بی خیال از نگاه های مردمی که انگار دیوانه دیده ...

  • نام رمان:پناه
  • نویسنده:مهشاد خواجویی
  • طراح:Lady Green
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:270
  • موضوع:عاشقانه،اجتماعی
  • بازدید: 7259
ادامه و دانلود

خلاصه: دانلود رمان محیار منو زهرا کپ کردیم. شیدا و پیام قش قش بهمون میخندیدن بعد شیدا و زهرام همدیگرو بغل کردن.پیام شیرینی گرفت جلومون و گفت: شیرینیه زندگیمون که قراره باهم بسازیممنو زهرا شیرینی برداشتیمو تبریک گفتیم!همه نشستیم رو کاناپه!شیدا: پیام دیوونست خیلیم دیوونس پیام: چراااا شیدا: اخه فکر میکرد من عاشق پولم یا از این که تو بهزیستی بزرگ شده خوشم نمیادو ولش میکنم! پیام: من چمیدونستم که تو انقدر عشقی اخه؟ شیدا خندید. پیام: خب محیار داستان شمال اوکیه دیگه؟ - نه شیدا: عه چرا به زهرا نگاه کردمو گفتم: عیالم نمیاد پیام: اُاُاُاُ شیدا: عه زهرا چرا نمیای؟ پیام: محیار داداش غصه نخور عیالمو میندازم به جون عیالت راضیش میکنه. همه خندیدیم. پیام: خب خب شام چی بخوریم؟! شیدا: هرچی دوست دارید بگید تا درست کنم من و پیام همزمان گفتیم: نههههههه شیدا کوسنو ...

  • نام رمان:محیار
  • نویسنده:آیلین آریانمهر
  • طراح:ریحانه
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:285
  • موضوع:عاشقانه،اجتماعی
  • بازدید: 7449
ادامه و دانلود

خلاصه: رمان جدید هر چه هم به نیکو اصرار می‌کرد که خوب خواهد شد، به قول قدیم مرغ نیکو یک پا داشت و از تصمیمی که گرفته بود منصرف نمی‌شد.سپنتا هر موقع خیره به چشمان این دختر می‌شد خود را می‌باخت و غرق چشمان زیبای او می‌شد و حرف زدن از یادش می‌رفت. چشمان او رنگین کمانی بی نظیر بود همین بود که باعث شد سپنتا او را با همه متفاوت ببیند. تو که این همه نگاهت واسه نگاهت واسه چشمام گرم و نجیبه.  سپنتا نیکو را به پارک برده بود و برای او بستنی کاراملی خریده بود. نیکو کمی از بستنی‌اش را خورد و بعد فکر شیطانی‌ای را در سر پروراند. سپنتا را با ناز صدا زد. - سپنتا؟ سپنتا به او خیره شد و گفت: - ...

  • نام رمان:برگ و باران
  • نویسنده:شکیبا پشتیبان
  • طراح:بهار قربانی
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:100
  • موضوع:عاشقانه،اجتماعی
  • بازدید: 4638
ادامه و دانلود