خلاصه رمان : دانلود رمان سرمین بدجور هم دلم گرفته. طوری که هیچ جوره باز نمیشه. دل خورم....دل خورم از این دنیا، زندگی، آدماش.عشق کلمه ای ک قداست خودش رو از دست داده.شده بازیچه....بازیچه حیوان های انسان نما که از آن سوءاستفاده میکنند.پاکی اش را گرفتنه اند .عشق کلمه مقدسی است.لیاقت میخواهد داشتنش.ولی حال وسیله بازی انسان نماها شده.که دل بشکنند و سوءاستفاده کنند. من سرمین محکوم به سکوت. محکوم به پذیرفتن... چمدانم را از دستم گرفت و به کمک راننده داد رمان عاشقانه تا آن را جا دهد. با چشمان اشکی به او نگاه کردم اشکین.غمگین نگاهم کرد. عزیزم ما کلی حرف زدیم قرار شد دیگ اینطور نکنی. مگه قرار تا ابد از هم جدا بشیم؟ فوق فوقش یک ماه منم زودی میام. خوب پس بزار ...
