نتایج جستجو :

بودن، فقط عاشق بودن نیست!ترکیبی از چهار حرف است که هر کدام، چونان اکسیری زندگیت را تحت شعاع قرار می‌دهند… عاشق بودن از روزهای خوب و بدش شروع می‌شود و تعمیمش، ادامه‌دار است…ای کاش، می‌شد همه‌ی عاشقانگی‌ها را در یک ″ماه″ خلاصه کرد…دقت کرده‌ای عاشق بودن و عاشقانگی کردن، مثل ماه است؟! گاهی وقت‌ها زیر ابر پنهان می‌شود که نشاید کسی از حال و احوالش خبردار شود… گاهی هم، خود را به نمایش می‌گذارد و گاهی هم، نیم‌رخش را نشان می‌دهد… من همه‌ی آن را در یک ماه و اندی خلاصه می‌کنم، ای عشق‌ترین معشوق من… ″تقدیم به عزیز‌ترین زندگیم، شیلای عزیزم وبرادر گلم سیروان که جسمش را به ستاره‌ها بخشید.″ «بیا…» بیا عاشقانه کنار هم بنشینیم، من برایت دم کرده‌ی بابونه می‌ریزم و تو، مرا به لبخندی ...

  • دلنوشته صوتی یک ماه و اندی
  • Soran
  • فرزانه رجبی
  • تعداد صفحات : فاطمه سادات:)
  • کتاب صوتی
  • بازدید: 2274
ادامه و دانلود

قلم یک نویسنده روح اوست که هربار درجسم یک نفر به نگارش درمی‌آید و از حال دل او می‌نویسد. من با آدم‌های دنیا قهر نکرده‌ام. فقط حوصله‌ام ته کشیده است؛از آدم هایی که تا مرا می‌بینند سراغ تو را می‌گیرند. از اینکه میان خنده‌هایم، نام تو را می‌آورند و خنده از لبانم می‌گریزد. از اینکه هر زمان ناراحت باشم، می‌گویند: حتما باز خاطرات تو مرا پریشان کرده‌اند. آخر جای خالی تو به این آدم‌ها چه؟! که تا مرا می‌بینند؛ نبودنت را به رخم می‌کشند. نمک بر زخم پاشیدن برای من همین حرفایی است که از رفتنت به من می‌زنند و قلبم را به درد می‌آورند. من با آدم‌های دنیا قهر نیستم فقط از همه ی کسانی که مرا یاد تو می‌اندازند دوری می‌کنم. محبوبم، ...

  • دلنوشته آتی نویس
  • آتوسا رازانی
  • PARISA_R
  • تعداد صفحات : 41
  • ویراستار: its_me
  • بازدید: 1624
ادامه و دانلود

واژه ها مردند در نطفه! و بی آنکه بر لبانت جاری شوند در خفاء مسکوت ماندند! «کلمات بی آنکه از دهان خارج شوند و خودی نشان دهند در نطفه خود خفه شدند انگار کسی یقه آن‌ها را گرفته است و گریبانِ آن‌ها را با دستانِ خود آنقدر می‌فشارد که جان از بدنشان خارج می‌شود و، بویِ تعفنشان بویِ گندیده مرگ دیده‌اشان در فضا پخش می‌شود!» *** «بوی مرگ را استشمام می‌کنی؟! بویِ زندگی هایِ تباه شده را چه طور؟! و اکنون من دختری را در سیاهی شب در خانواده‌ای تباه شده... . در میان هجوم بی امانِ بغض‌هایِ مانده بر گلویش و ضربان قلب بی امانش و... . کلمات خفه شده قلبش همه و همه را بی آنکه بشنوم استشمام می‌کنم، بوی مرگ دیده‌اشان از صد فرسخی به مشامم می‌رسد!»​ *** « تباهی تباهی، تباهی... ـ این واژه متشکل از ...

  • واژه‌ها مردند
  • ilyn_br کاربر انجمن یک رمان
  • فرزانه رجبی
  • تعداد صفحات : 18
  • منتخب
  • بازدید: 1302
ادامه و دانلود

چرا دنیا می‌چرخد؟! نکند دنیایی که در آن زندگی می‌کنم رو به پایان است...؟ اما چرا دیگران ثابت ایستاده‌اند؟! شاید مشکل از من است! خدای من، باز هم سرگیجه...!سلطان غم هم که باشی،روزی او تو را به خنده وادار می‌کند...! روزی او می‌آید و تمام یواشکی‌هایت را آشکار می‌سازد می آید و دستور بر پا می‌دهد! و آن زمان است که دل از کف می‌رود و تمام نابسامانی‌ها سامان می‌شود... . مهربانی دردسر دارد...! آن را به جان می‌خرم؛ اما نمی‌دانم چرا بعد از دادن این وعده‌ی شوم به خود تنهاتر از قبل می‌شوم... . ای کاش مهربانی جایی میان دل‌های گرفتار باز کند... . امشب که گذشت چه می‌شود؟ کوله‌بار غم‌ها سنگین‌تر و مداد آرزوهایم کوچک‌تر می‌شود! دانلود دلنوشته سرگیجه   من و مداد با هم دوستیم! من به اون دلبسته‌م، اون به من هر دومون ...

  • سرگیجه
  • Dizzy
  • محدثه فارسی
  • تعداد صفحات : 17
  • منتخب
  • بازدید: 1826
ادامه و دانلود

سوختم برابر شمع عشقت اما تو پروانه نبودی به دور شمع باشی ما نه عاشقانه هم را می خواستیم نه برای هم به پای هم ماندیم فقط برای عشق هم در برابر هم سوختیم عاشقانه نوشتن را فراموش کردم بی تو نمیتوانم از عمق عشق بنویسم اگر بودی میدانم تمام عاشقانه هایم را دوست داشتی میدانم دلت میخواست باشی و بخوانی که برایت مینویسم دلم میخواست بودی و میخواندی من بی تو از لذت عشق نمی نویسم من بی تو از عمق درد عشق مینویسم این روزها نوشته های من رنگ و بوی غم دارد خیلی وقت هست که شادی در نوشته هایم دیده نمیشود اگرهم باشد همه به ان نوشته می خندند میدانند من از عشق جز درد و حس عطشش چیزی ندارم همه می دانند نوشته های غم ...

  • دلنوشته صوتی سوختن برابر عشق
  • مهدیه احمدی
  • فرزانه رجبی
  • تعداد صفحات : 5
  • فندق
  • بازدید: 2414
ادامه و دانلود

خاموش باشید و به نوشته‌هایِ خون آلودِ رویِ دیواره‌هایِ سرداب بی‌توجه‌ای کنید و به جغدی که واج و واج اوازی شرم ناک سر می‌دهد کاری نداشته باشید چرا که انها به سجده در آمده‌اند انها روح اشان را  فروخته‌اند! شاید درکِ اینایی که من دارم می‌نویسم سخت باشه ولی همه ما یه نیمه تاریکی تو ذهنمون داریم که همش سعی می‌کنیم به اون بی توجه باشیم این نوشته‌ها هم از اون نیمه تاریکِ ذهن میاد!​ و منی کز کرده در ملکوتِ فاسده ذهنم برایِ سیاهی روحم می گریم *** ملکوت"عظمت، عالم" ​استخوان‌هایم از درد فریاد می‌کشند و برایِ خونِ راه افتاده از میانشان گریه سر می دهند و به سوگواری می‌شینند! دانلود دلنوشته دیجور   شب ها بی‌اختیارانه تن می‌دهم به همخوابگی با قرصِ‌هایی که صبح ...

  • دیجور
  • ilyn_br
  • فرزانه رجبی
  • تعداد صفحات : 15
  • منتخب
  • بازدید: 1650
ادامه و دانلود

مدتهاست که از دیدگانم کَم شده ای،نیستی وناپیدایی! این نبودن ها مرا به سمت هوایت می کشاند ودر عطش حضورت دیوانه ام می کند وناگهان،دربین اینهمه نیاز،از دور ردپای تورا نشانم می دهد ومرا سراسیمه به سمت تومی کشاند! عزیزِگم شده ام،من حتی به داشتن ردِپای تو نیز قناعت دارم،اما افسوس،هربار که نزدیک می شوم، ردپایت گم می شود ومرا درخود گم می کند... بین خودمان بماند،من از سرابِ حضور تو بینهایت متنفرم! زندگی جاریست،می آید ومی گذرد.زمانی دلیلی برای بودن دارم وزمانی هرچه می گردم هیچ دلیلی برای زنده بودن، پیدا نمی کنم!هردو گذرا هستند وروزی خواهند گذشت... ومن تنها برای این با زندگی دست وپنجه نرم می کنم،تا شاید روزی دوباره حضورت را با همین چشم هایم نظاره کنم! همه می گویند،کاغذ ...

  • صوتی سراب حضور‌ تو
  • Faezeh44
  • فرزانه رجبی
  • MelikA1377
  • بازدید: 2180
ادامه و دانلود

و تمام حروف با تو معنا پیدا کرد...! "الف" آ مثل "آشق"! از همان‌هایی که کلاهی که بر سر دل‌شان رفته را نمی‌توانی برداری...!  آ مثل "آب"...اما نه به گوارایی ش*ر..اب چشمانت!  آ مثل "آدم" که عالم را برای حوا زیر و رو کرد... .  "ب" ب مثل "با تو" ب مثل "برای تو" ب مثل "بابا"! و قسم به تکرار حروفش که همچون حروف الفبا که در هر زبانی جایگاه برتر را دارد، در قلب من نیز جایگاه برتر را اختیار کرده! حتی قبل از تو!  "پ" پ مثل "پا"! همان‌هایی که برای رسیدن به تو علیه عقل شورش می‌کنند و فرمان را به دست دل می‌سپارند... .  پ مثل "پسر"! نیم‌مردی که تو را برایم تداعی می‌کند!  "ت" ت مثل "تو" ت مثل"تب"! همانی که قلبم مدتی است دچارش شده... .  ت مثل "تاب"! لبخندت را می‌گویم که قلبم را بالا ...

  • "الف" تا "ی"!
  • ~Yäs
  • سدنا%
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:
  • منتخب
  • بازدید: 2104
ادامه و دانلود

انگشتم را دور کمر فنجان نسکافه‌ام می‌کشم کتاب عروس شب را می‌بندم ومی‌گذارم کنار دستم، وبه منظره زیبای برفی خیره می‌شوم، چقدرسخت گذشت خزان پاییز؛ هر ثانیه ساعتی وهر ساعتی ماهی وهر ماهی سالی گذشت، ولی هرچه که بود گذشت باتمام سختی و دلتنگی و انتظارش... آری همین است تا شقایق هست زندگی باید کرد... به همین شقایقی که سهراب گفته است سوگند که توبر خواهی گشت، من به این معجزه ایمان دارم. درانتظار پایان فصل سردم هستم که لحظه هایش ازخزان وغم ودلتنگی پراست. چشم انتظار پایان فصل زمستانم هستم که غنچه هایم به گل تبدیل شود. ای که فصل غمم رامی‌بینی، ماهم بهاری داریم. این نیز بگذرد... می‌دانی قصه لیلی را؟! کاغذ و قلمم رابر می‌دارم وداستان لیلی‌های سرزمینم را می‌نویسم تا ...

  • هیپنوتیزم سرنوشت «جلد دوم عروس شب»
  • negin javadi
  • سدنا%
  • تعداد صفحات : 19
  • منتخب
  • بازدید: 2181
ادامه و دانلود

مشکی! چرا قلب مشکی نیست؟ مگر نه این‌که قلب تمام احساسات را در خود دارد و مشکی هم تمام رنگ‌ها را؟! اصلا از نظر من جهان هم مشکی است! او هم مردم رنگارنگ را در آغوش گرفته! مشکی! چرا قلب مشکی نیست؟ مگر نه این‌که قلب تمام احسا سات را در خود دارد و مشکی هم تمام رنگ‌ها را؟ اصلا از نظر من جهان هم مشکی است! او هم مردم رنگارنگ را در آغوش گرفته! فکر کنم علاقه‌ی من به مشکی‌مات ،از آن‌جایی شروع شد که این‌همه بزرگی و دارا بودن مشکی، کیش و ماتم کرد. نمی‌دانم! شاید هم این علاقه‌ی روزافزون من از آن‌جایی افزون شد که برای اولین بار به تو گفتم و تو باز هم بحث را شوخی شوخی ادامه ...

  • مشکی مات
  • ~Yäs
  • سدنا
  • تعداد صفحات : 26
  • منتخب
  • بازدید: 2255
ادامه و دانلود