خلاصه رمان : دانلود رمان رد پای اشتباه عشق با شنیدن حرف ملیسا شتاب زده بلند شدم، به سمت کمد سفید رنگم که دسته های نقره ای داشت رفتم و با سرعت یه مانتوی مشکی و شلوار و مقنعه سرمه ای برداشتم.و سریع اماده شدم و با دو خودم و به حال رسوندم. با سرعت خودم و به طبقه پایین رسوندم. به به خانوم خوابالو بیدار شدن! پشت چشمی براش نازک کردم و گفتم: عرعر جان اصلا حوصله ندارم امروز و بیخیال. تو کی حوصله داشتی خواهر جان!؟ کلافه جیغی کشیدم که عرشیا از جا پرید و دستش رو روی قلبش گذاشت. چته دختر؟ بیا برسونمت. به سمتش رفتم و محکم گونه شو و بوسیدم. مرسی داداشی تو بهترینی خب خب لوسم نکن. با عشق به ...
