در کلاس درس پزشک‌قانونی،استاد گفت:- «سوختگی سه نوع است.درجه‌ی یک؛ پوست قرمز می‌شود.درجه‌ی دو؛ پوست تاول می‌زند.درجه‌ی سه؛ بافت استخوان از بین می‌رود!»در جهنمی که من زندگی می‌کنم،هنگام سوختن نه پوستی قرمز می‌شود. نه تاولی پدیدار می‌شود.نه استخوانی متلاشی می‌شود.از دورن می‌سوزم! ذره‌ذره وجودم می‌سوزد،باطنم سوخته؛ امّا ظاهرم آراسته است. قلبم، در کوره‌ای آتشین می‌تپد! درد را، در تمام بدنم حس می‌کنم. امّا دم نمی‌زنم، فریاد نمی‌زنم! این نوع سوختن، فقط متعلق به من است! سوختگی درجه‌ی چهار... . *** کودکی بودم، فارغ از درک هر غم و اندوه. فارغ از دانستن نیرنگ و دروغ. پاک، سفید، نورانی... . اکنون چه هستم؟! بزرگسالی سرشار از غم و اندوه کاملاً آگاه به نیرنگ و دروغ. کثیف، سیاه، تاریک! در کودکی بی‌گناه بودم. در بزرگسالی ناگهان، در دادگاه روزگار، گناه‌کار شناخته شدم... . حکم‌ صادر شد: «گناه‌کار از بهشت رانده شود، به جهنم ...

  • ندلنوشته سوختگی درجه‌ی چهار
  • Bita.shayan
  • بلک استار
  • تعداد صفحات : 26
  • تگ: منتخب
  • بازدید: 1796
ادامه و دانلود

خلاصه رمان: دانلود رمان اجتماعی سکون درمورد مردی‌ست خودساخته که از کودکی روی پای خودش بوده و سختی های زیادی کشیده.. بی تابانه عاشقِ دخترِ مردی می‌شه که تو تمامِ این سال ها باهاشون بزرگ شده.. حالا زندگیش درست تو آستانه ی سی و چهارسالگی درگیر و دار بین گذشته و حال و آینده ای مونده که…گاهی آدم ها تصمیماتی می‌گیرند که سالیانِ سال اثرش جاودان می‌مونه و تو زندگیِ آیندگان تاثیراتِ ژرف و عمیقی می‌گذارد.. اما بالاجبار گام دوم را برداشتم و در یک حرکت کلید را از قفل بیرون کشیدم و در را تقریبا به هم کوبیدم... باید کسی زندگی را به این خانه برمی گرداند... هوا سرد بود و من عرق می ریختم و چندتار از موهای نمدارم را ...

  • سکون
  • عالیه جهان بین
  • صبا عباسی
  • تعداد صفحات : 1020
  • عاشقانه،اجتماعی
  • بازدید: 9270
ادامه و دانلود

در جواب «دوستت دارم» کسی، هرگز نگویید «من هم!» این «من همِ» لعنتی را از ذهن‌تان دور کنید و بیندازید جلوی سگ!«من هم» بدرد عمه‌تان هم نمی‌خورد.اصلا چه کسی «من هم» را اختراع کرد؟جواب دوستت دارم «من هم» نیست، بفهمیداحمق‌های دل شکن!جواب دوستت دارم فقط سکوت است!سکوت است چون لب‌ها فرصت صحبت کردن ندارند... . *** دل که دهی، تمام وجودت هم همراه او می‌رود. جز بغضی که گاهی؛ شبی، نصف شبی، کنج گلو می‌نشیند... !​ *** او، «اما»‌‌‍‌یِ من بود! دوستت دارم اما... اما چه؟ دیگر پس از دوستت دارم، این اراجیف چیست؟ این حرف‌ها و زمزمه‌ها که نمی‌توانم بمانم و چه و چه و چه... ! «اما» نباشید. هیچ وقت «اما»‍‌یِ کسی نشوید. «اما» بودن خوب نیست!​ *** جایی رسیده‌ام که آرزو می‌کنم، برگردی. با تمام نامردی‌های، دروغ‌هایت، قربان صدقه‌های تو خالی‌ات آرزو می‌کنم؛ فقط یک‌بار دیگر بگویی دوستت دارم حتی به دروغ... !​ *** «دوستت دارم» چه ...

  • دلنوشته‌ی دچار
  • iamftmh کاربرانجمن یک رمان
  • ایسا حامی
  • تعداد صفحات : 11
  • تگ: منتخب
  • بازدید: 1732
ادامه و دانلود

خلاصه رمان: دانلود رمان عاشقانه خیانت کار عاشق من یه زنم، اما مجبورم مردونه بجنگم…من یه دخترم، اما مجبورم پدرم رو توی تیمارستان رها کنم…من یه معشوقم، اما مجبورم دل بشکنم…من یه پرستارم، اما مجبورم آدم بکشم…من یه عاشقم، اما مجبورم خیانت بکنمو در آخر من یه جاسوسم و مجبورم بخاطر دل بستن به دشمنم جوتنم و بدم…!باید سنگدل باشم، نسبت به هر کسی که دوسم داره، چون من یه پلیس دزدم!دزد قلب ها و احساسات، زندگی ها و اطلاعات! دوئل شیطان و فرشته ی درون، فاصله ی بین عشق و خیانت! در هر صورت نمی تونم جلوی پوزخندی که مهمون ناخواسته ی لب هام می شه‌ رو بگیرم؛ چون در واقع این سه تا دختر سال هاست که مردن...! اما من ...

  • خیانتکار عاشق
  • ف عبدالله‌زاده
  • MaeDew
  • تعداد صفحات : 660
  • عاشقانه، جاسوسی، هیجانی، اکشن
  • بازدید: 15427
ادامه و دانلود

و بار ديگر عاشقي ممنوع! بار ديگر عشق ممنوع.بار ديگر جغد شومي که رنگ‌ها را به دخمه برد. و شادي‌ها را... ‌.يک بار ديگر... ‌شايد يک داستان ديگر.شايد يک دل‌نوشت ديگر.سخن نويسنده: اين دلنوشته جزي از مجموعه دنياي تخيلي من،هستش.?به نام عشق.به نام عشقي که بي‌رحم است.به نام عشقي که خود به تنهايي ظلم است.به نام عاشقي ممنوع ديگر.که يا کشته  مي‌شود، يا مي‌کشد. يا مي‌ميرد، يا ترک مي‌کند.به نام عشقي که خود ظالم است.? *** به نام عشقي که اين‌بار هم ممنوعيت خود را به رخ کشيد. قدرت خود را به رخ کشيد.? *** و باز هم آغاز شد! قصه‌ي عاشقي ممنوع! عشق ممنوع! نمي‌دونم اين کلمه بهم حس ترس ميده. يه حسي که از تک‌تک کلماتش مي‌ترسم.? *** حسي که نمي‌دونم خوبه؟ بده؟! حس ترس، حس خوب، حس نگراني، حس آرامش، حس دلهره، حس... ‌. هزارو يک‌جور حس... ‌. يکي از ...

  • نام رمان:
  • MelikA1377
  • MaeDew
  • تعداد صفحات : 17
  • تگ: منتخب
  • بازدید: 2064
ادامه و دانلود

خلاصه رمان: مهسا و مهتاب دو خواهر که در کنار خانواده اش زندگی می کردند؛ مهسا دختر بزرگ خانواده با یک اشتباه کوچک به قتل می رسد و این از دید خواهرش مهتاب پنهان نمی ماند مهتاب که می داند قاتل کی هست به دنبال انتقام میرود تا اینکه با میلاد روبه رو می شود و زندگی مهتاب به طور کل تغییر پیدا می کنند و با حقایق رو به رو می شود…. دوباره بوی خاطرات گذشته مشامم را قلقلک داد و مرا به دوباره گشودن دفتر خاطرات گذشته ناچار کرد. با زدن اولین ورق، همه ی زندگی گذشته ام مثل نوار فیلم در مقابل چشم هایم ظاهر شد و من به خوبی می دانستم که با گذشت آن روزها چقدر درد ...

  • انتقام
  • شبنم آهنین جان
  • آرین
  • تعداد صفحات : 367
  • عاشقانه
  • بازدید: 8214
ادامه و دانلود

نمی‌دانم قرار است چه بنویسم!؟شاید این دل نوشته بی‌نام‌تر از بی‌نام‌ باشد،شاید هم نام‌دارتر از بی‌نام...شاید هم یک‌جور دیگری از دموکراسی باشد... !سخن نویسنده: ممنون از بهارجان قربانی بابت جلد ذهنم پر می‌کشه، میره جاهایی که نباید بره؛میره جاهایی که دلم نمی‌خواد بره... .میره جایی که دل هم با جون و دل همراهیش می‌کنه.خوشم نمیاد، می‌خوام منصرفشون کنم. نمی‌تونم... با دل و عقل عزیزم تویِ جدالیم تا به اون چیزی که من می خوام فکر کنند. ولی اون دلش نمی‌خواد. من می‌خوام دلم بره جایی که من دلم می‌خواد، ولی دلم دلش نمی‌خواد بره جایی که دلم می‌خواد! *** بعد از دموکراسی که راه افتاد، نتونستم با دل و عقلم؛ ذهنم خیلی اوقات همراه بشم. چون چیزهایی رو می‌خواستن که من نمی‌خواستم! نمی‌خواستم حتی بهشون فکر کنم، چه برسه به ...

  • دلنوشته‌ی استبداد
  • MelikA1377
  • بهار قربانی
  • تعداد صفحات : 20
  • ویراستار: REIHANE_F
  • بازدید: 1477
ادامه و دانلود

خلاصه رمان: دانلود رمان عاشقانه قلبم محکم و بی امان در سینه ام می کوبید، آن قدر بلند که حس می کردم ضربانش از روی مانتوی سورمه ای رنگ مدرسه معلوم می شود. پر استرس پایم را تکان می دادم، یک حرکت کاملا هیستریک که در مداقع بحرانی سراغم می آمد.بر خلاف بقیه که در حال گریه یا التماس بودند، من آرام و پر بغض سرم را پایین انداخته بودم تا کسی نشناستم و برای محکم کاری دستم را جلوی صورتم گرفته بودم. تمام تنم از استرس می لرزید. وای که اگر یکی از آشنا های بابا مرا در این جا می دید، فاتحه ام خوانده بود. قطعاً بابا زنده زنده آتشم می زد. رنگ سبز زشت دیوار ها حال بدم را تشدید ...

  • سند کلیشه
  • نگین صحراگرد
  • آرین
  • تعداد صفحات : 307
  • عاشقانه
  • بازدید: 6577
ادامه و دانلود

خلاصه رمان: کسانی سر راهش قرار میگیرن که برخی زندگیش رو سخت تر و پر فراز و نشیب میکنن و برخی راه رو براش هموار میکنن و عشقی که فراغ چندین ساله رو به همراه داره و در نهایت آخرین بوسه…. آروشا چگونه با این سختی ها مقابله میکنه؟……… دانلود رمان خنديد و رفت زود کيفمو انداختم رو کولم و سوشرتمو برداشتم و خودمو دقيقا رسوندم پشت سرش تقريبا ترافيک بود واس همين بهتر ميتونستم نقشمو عملى کنم دور و برمو نگاه کردم معاونا نبودن سما پيش سيما بود و دستشو گرفته بود تو اون بين يه راه در رو هم واس خودم در نظر گرفتم چون ميدونستم رم ميکنه ميافته دنبالم تو يه حرکت با پام از پشت زدم به عصبش ...

  • آخرين بوسه
  • ميم.الف (مهسا٩٣)
  • MaeDew
  • تعداد صفحات : 553
  • عاشقانه
  • بازدید: 13875
ادامه و دانلود

به که بگویم قلبم را پس نمی‌دهی؟به که بگویم دگر تاب این بی‌قلبی را ندارم؟!آن‌ها هم بی‌رحمند!درست همانند تو که قلبم را با‌ اجازه برداشتی؛ولی بی‌اجازه آن را پس نمی‌دهی.قبل از آن‌که نیست شوم،قلبم را پس بده! من برای زنده ماندن نه؛ برای عشق ورزیدن به تو می‌خواهمش!​ *** قلبم را پس بده! مگر من چه گناهی کرده‌ام؟! من فقط می‌خواهم که دوباره دوست بدارم؛ و دوباره دوست داشته شوم! قلبم را پس بده! قول می‌دهم که دیگر چیزی طلب نکنم... .​ *** آخر این انصاف است که او قلبم را پس ندهد؟! کدام قانون این حق را به او می‌دهد؟ چه کسی این قانون را نوشته است؟ آن‌کس که این قانون را نوشت؛ خودش احساس نداشت؟!​ *** بر روی تاب نشسته‌ام و مرا هول می‌دهی! موهایم در هوا می‌رقصند؛ از شادی قهقهه می‌زنم؛ اما تو با بو*س*ه‌ات ...

  • دلنوشته‌ قلبم را پس بده
  • Hadis.Ka
  • متین
  • تعداد صفحات : 15
  • محبوب
  • بازدید: 1459
ادامه و دانلود