معرفی رمان: دانلود رمان عطر بارون بوی سیب _ طلا از پس عشقی گرم و پر شور به‌خاطر روبه‌رو شدن با مشکلی بزرگ، حال به اوج تلخی و سردی رسیده و تنها راه رهایی را جدایی می‌داند. شاهرخ به هر دری می‌زند برای حفظ این عشق؛ اما تلاش‌هایش سرانجامی ندارد، تا این‌که داستان یک زندگی، زندگی پر فراز و نشیب نهال آرام‌آرام پوسته‌ی این شکاف عظیم را کنار می‌زند و طلا را بین دو راهی تصمیم و انتخاب می‌گذارد.   رمان عطر بارون بوی سیب   قسمتی از رمان: محمودی روی دو پاهاش نشست، با تقلای فراوون اون بسته‌ای رو که از ظهر توی کشوی میزش دیده بود و از سر تعجب فقط ساعت‌ها بهش خیره شده بود رو بیرون کشید. یه بسته خوب مهر و ...

  • عطر بارون بوی سیب
  • م.اسماعیلی
  • فاخته
  • تعداد صفحات : 457
  • عاشقانه / درام
  • بازدید: 4747
ادامه و دانلود

مقدمه: دلنوشته ناگفته های ما _ بعضی چیزها یا بهتر است بگویم بعضی آدم‌ها بعضی نگاه‌ها، حرف‌ها و خیلی چیزهای دیگر ممکن است باعث مرگ تدریجی یک انسان شوند. آنقدر در ذهن تکرار می‌‌شوند تا اینکه گلوگیر انسان شوند...   دلنوشته ناگفته های ما     قسمتی از دلنوشته: همه آدم‌ها یکی توی وجودشون هست. دوست دارن اون رو فریاد بزنن و به دیگران نشون بدن ولی از واکنش متقابل بقیه رو دیدن که اون شخصیت رو توی وجودشون خفه کردن... *** کاش زودتر بیایی من از​ سرما خوشم​ نمی‌‌آید​... آخر می‌‌دانی!​ شب‌ها از سقف این دنیا بی‌رحمی​ می‌‌بارد​. و بی‌کفن احساس‌ها را در​ روز روشن خاک می‌‌کنند.​ جایی  میان چاله و چوله‌های این روزهایی که​ آدم‌های واقعی گمنام شده‌اند​ *** چای بدون شکر، بدون قند‌های بچگی سوختم، زبانم نه، قلبم سوخت. آخ! به خودم آمدم، ...

  • دلنوشته ناگفته های ما
  • Abeir Bavi
  • فاخته
  • تعداد صفحات : 15
  • عاشقانه
  • بازدید: 1302
ادامه و دانلود

مقدمه: دلنوشته جیغ گمشده _ درست تو همون کوچه وایساد. حسابی لباسش خیس شده بود، هنوزم نفس نفس می‌زد. نگاهی به پشت سرش انداخت و دوباره شروع کرد به دویدن... از گوشه‌ی چشماش بی‌اختیار اشک سرازیر می‌شد ولی سریع‌تر می‌رفت... مهم نبود کجا؛ فقط باید راهی پیدا می‌کرد. همون کوچه پس کوچه‌های شهر شده بودن خونه‌ش، با بوی همه‌شون آشنا بود؛ حتی می‌تونست چشم‌بسته پیداشون کنه... بالاخره به کوچه‌ی باریک طولانی همیشگی رسید. یه ‌نفر بیشتر نمی‌تونست ازش رد بشه‌؛ طوری که اگه یکی هم‌زمان از مقابل می‌اومد، یکی باید تموم مسیری که اومده رو عقب می‌رفت تا اون یکی بتونه بیاد بیرون! بدون فکر کردن بهش، داخلش شد. چشماش درست نمی‌دیدن، انگار یه پیر‌زن بود. از عصایی که توی دستش بود فهمید که ...

  • دلنوشته جیغ گمشده
  • آقای مبهم
  • فاخته
  • تعداد صفحات : 18
  • عاشقانه
  • بازدید: 1367
ادامه و دانلود

معرفی رمان: رمان یکی برایم بماند _ پریناز داستان، دختری دور مانده از ناپاکی این جهان و غرق در تنهایی نفرت‌بار خودش است. حالا با گذر زمان و از دست داد پدرش، تنهایی بیشتر از هر زمانی دهان کجی می‌کند و پریناز ناچار به جبر روزگار تصمیم می‌گیرد به هر قیمتی به رنگ نحس تنهایی پایان ببخشد.   رمان یکی برایم بماند   قسمتی از رمان: از وقتی یادم میاد تو این دنیای بزرگ به معنای واقعی کلمه پرکس و بی‌کس بودم. مامان پنج سال پیش مُرد، مریض شده بود. کسی به من نگفت چش بود. اصولاً هیچ‌وقت چیزی بهم نمی‌گفتن. ما بخاطر کار بابا زادگاهمون رو ترک کردیم. اقواممون تهرانن فقط ماییم که اهوازیم. من دلم نمی‌خواد از این‌جا بریم. اینجا یکی_دوتا دوست دارم، اون‌جا ...

  • یکی برایم بماند
  • هاجر منتظر
  • فاخته
  • تعداد صفحات : 495
  • عاشقانه / اجتماعی
  • بازدید: 4006
ادامه و دانلود

خلاصه رمان : دانلود رمان سوگند به دست هایت داستان درمورد رها باستانی؛ دختر آروشا و اوستا هست که بخاطر شباهت زیاد به مادرش همه آروشا صداش میزنن. زندگی رها گره میخوره به گذشته مادرش و رها میره تا معماهای جلد اول رو حل کنه. عاشق میشه و به دست های عشقش سوگند میخوره که همیشه پاش بمونه.دوباره نگاھی به بچه ھا انداختم که کبود شده بودن رو تخت، منم بالشو از زیر پیرھنم در آوردم و شوت کردم سمت بھزاد که صاف خورد تو صورتش .بعد برگشتم سمت سحر که با تعجب نگام میکرد .یه لبخند گله گشاد تحویلش دادم ،پریدم لپشو ماچ کردم : چیه زن عمو؟؟ گیج میزنی چرا؟نشناختی؟ داشتم ادای عروس آیندتو در میاوردم دیگه! سحر زد زیر خنده:بھار ...

  • سوگند به دست هایت
  • میم.الف (مهسا ٩٣)
  • ستاره سیاره
  • تعداد صفحات : 1000
  • عاشقانه
  • بازدید: 3476
ادامه و دانلود

معرفی رمان: دانلود رمان معمر _ پیرمردی، در میان شوریدگی از جنس نفرت، قلب فرتوتش زیر آواری از خاطرات تلخ گذشته شکسته شده! با هجوم یک اتفاق ناگهانی به راحتی استشمام می‌کند بوی تعفن و رغبت انگیز عشقی کهنه را؛ اما دروازه‌ی قلبش قفلی دارد از تبار کهنگی که هیچ‌کس توان عبور از آن را ندارد. بلکه شاید باشد چشمان شهلایش کلید همان دروازه‌ی خاک خورده.   رمان معمر   قسمتی از رمان: به عادت هر روزه‌اش چای خوش رنگی در همان لیوان محبوبش که جنس و زنان رویش تباری از چین داشتند دم کرد و بین دست‌های چروکیده و لاغرش گرفت. عطر چای وقتی به بینی صاف و متناسبش می‌خورد، حس خوبی در جای‌جای بدنش شکل می‌گرفت. او را به دوران کودکی‌اش سوق می‌داد. زمانی ...

  • معمر
  • ریحانه نصیری
  • شادی روحبخش
  • تعداد صفحات : 246
  • عاشقانه / اجتماعی / درام
  • بازدید: 4527
ادامه و دانلود

معرفی رمان: دانلود رمان دعوا تا عشق _ همه چیز یا یک برخورد ناخودآگاه شروع می‌شود؛ یک تصادف!‌ مردی که زندگی‌اش بر مرکزیت غرورش می‌چرخد. دختری که خط بطلان بر روی عشقش می‌کشد. حال این میاد علاقه‌ی عمیق قلب‌هایشان پرقدرت‌تر از انکارشان به میان می‌آید و بی‌توجه به خطری که سهیل را با علاقه‌ی سیتا تهدید می‌کند و بی‌اعتمادی نقش بسته بر افکار سیتا، رخ می‌نمایند.   رمان دعوا تا عشق   قسمتی از رمان: طبق معمول با صدای امره خانم از خواب بیدار شدم. - جانم؟ - دخترم پاشو بابات صدات می‌کنه. - باشه الان میام. - باشه دخترم. از تخت بلند شدم و کش و قوسی به بدنم دادم. رمان عاشقانه موهام رو شونه کردم و باز گذاشتم؛ با همون لباس سفید بلندم که تا زانوم بود از پله‌ها پایین ...

  • دعوا تا عشق
  • سیتا راد
  • فائزه اکبری
  • تعداد صفحات : 326
  • عاشقانه
  • بازدید: 11336
ادامه و دانلود

معرفی رمان: دانلود رمان آرامش بودنت _ در پی ماجراهای غیرمنتظره‌‌ای زندگی شش دختر به زندگی شش پسر گره‌ می‌خورد. دخترانِ در بند کشیده شده مدتی زندگی خود را همراه با پسرهای عجیب داستان می‌گذرند تا اینکه روز آزادی فرا می‌رسد. حالا پس از تمام آن اتفاقات، تقدیر همه چیز را دستخوش تغییر قرار داده و آینده‌شان را وابسته به هم کرده است.   رمان آرامش بودنت     قسمتی از رمان: با برخورد آب سردی به صورتم، به‌هوش اومدم؛ اما نوری که مستقیم به چشمام می‌خورد اذیتم می‌کرد و مانع از باز کردن چشم‌هام می‌شد. با یه سیلی روی زمین پرت شدم. دستم روی صورتم بود، چشمام رو آروم باز کردم. دیدم تار بود، چندبار پشت‌ سر هم پلک زدم که این‌بار یکی با پا توی شکمم ...

  • آرامش بودنت
  • عسل کورکور
  • صبا عباسی
  • عاشقانه / اجتماعی
  • بازدید: 5615
ادامه و دانلود

مقدمه: مجموعه دلنوشته‌ های آنچه از دل برآید _ شرح دلتنگی من بی تو همین فاصله‌هاست. خسته‌ام...! خسته از این فاصله‌ها، خسته از سرمای وجودت، خسته از حالت دلدادگی‌ام!​   مجموعه دلنوشته‌ های آنچه از دل برآید   قسمتی از دلنوشته: نزدیک‌ترین ستاره به زمین خورشید نیست؛ اشتباه نکن؛ تو هنوز چشمان او را ندیده‌ای! *** تو با باد خزان آمدی و در دلم نشستی. خدا کند دروغ باشد که می‌گویند: «باد آورده را باد می برد... .» *** بخند! می‌دانم که زندگی همیشه زیبا نیست؛ اما نقطه‌ی ضعف دنیا، خنده‌های توست. بخند که خط لبخندت، تمام دنیا را به جنون می‌کشد! *** تمام قلبم پر از درد است؛ دردی که تو... با رفتنت برایم به یادگار گذاشتی. ای کاش میشد قلبم را در آغوش بگیرم تا شاید کمی یادگاری‌هایت را حس کنم! *** اگر در کنار بهار و تابستان و پاییز و زمستان یک ...

  • مجموعه دلنوشته‌ های آنچه از دل برآید
  • سما شمس
  • آرزو توکلی
  • تعداد صفحات : 22
  • عاشقانه
  • بازدید: 1281
ادامه و دانلود

معرفی رمان: رمان نگاه آشنا به یک غریبه _ یک‌اتفاق باعثِ بهم خوردنِ همه‌چیز شد.‌ آسو بعد از حادثه‌ای که واسه‌ی باارزش‌ترین فرد زندگیش اتفاق افتاد، به‌سوی انتقام می‌ره. اما شاید آدم‌های اطرافش خطرناک‌تر از چیزی که فکرش رو بکنِ باشن. با ورودش به دنیای اون آدم‌ها اتفاق عجیبی می‌افته...   رمان نگاه آشنا به یک غریبه   قسمتی از رمان: نگاهی به‌ خودچکیده نگارم اَنداختم؛ لبخندی نمکی زدم. گوشواره‌هام رو انداختم، یه‌آرایشِ مشتی هم کردم. رُژِ لبِ قرمز رنگم رو زده و به خودم زل زدم. جلوی موهام به‌خاطر رنگی که کرده بودم بور بود. البته فقط دوتا تیکه‌ش، بقیه‌ش رنگِ اصلیِ موهام بود. موهام رو باز گذاشتم، در کل از خودم راضی بودم. چشم‌های عسلی رنگم با مژه‌هام تنها قسمتِ خوبش بود. تیپی بنفش ...

  • نگاه آشنا به یک غریبه
  • صبا طهرانی
  • فاخته
  • تعداد صفحات : 218
  • عاشقانه / جنایی / مافیایی
  • بازدید: 3914
ادامه و دانلود