معرفی رمان: دانلود رمان ویانا نیوز _ ویانا دختر سر به هوایی که با پارتی بابای پرنفوذش توی یه مجله خبری معتبر شروع به کار می‌کنه و این سرآغازی میشه برای آشنایی با آویز و ماجراهای طنزشون. آویز پسر خودساخته از قشر ضعیف جامعه‌ست که با مرگ پدرش سرپرستی کل خانواده بر عهده‌اش افتاده و کار کرده… این بین ویانا می‌تونه زندگی آویز رو از این رو به اون رو بکنه و شخصیت‌های جدیدی که وارد رمان میشن تغییراتی در زندگی آویز و ویانا به وجود میارن و با یه ماموریت خبری، خیلی چیزها رو میشه…   رمان ویانا نیوز   قسمتی از رمان: این تیکه از لاکم چرا کنده شده؟ پوفف، این ناخنمم دیروز شکست، حالا چرا من این ناخنای دست چپم رو گرفتم اون یکی ...

  • ویانا نیوز
  • آمنه آبدار
  • ستاره سیاه
  • تعداد صفحات : 975
  • عاشقانه / طنز
  • بازدید: 7677
ادامه و دانلود

خلاصه داستان: داستان کوتاه شب قدر _دختر این داستان کوتاه مدت‌هاست پدر خود را بر اثر زلزله از دست داده است. حالا بعد از از دست دادن پدر و زیر آوار ماندن زندگی‌اش مجبور به چادر نشینی و امرار معاش است. راه دخترک دست فروش به مسجدی باز می‌شود که ادامه‌ی زندگی او را رقم می‌زند.   داستان کوتاه شب قدر   قسمتی از داستان: همه چیز آروم بود و انگار خواب عمیقی کل کائنات رو در خودش فرو برده بود که به یک باره، ساختمون لرزید و زمین و زمون بهم ریخت. سقف خونه پائین اومد و صدای مهیبی بلند شد، گرد و خا ک بر سر و روی مریم ریخت؛ معلوم نبود چند طبقه با آوار مجتمع ساختمانی پائین اومد که به ناگهان مریم، ...

  • داستان کوتاه شب قدر
  • حمید درکی
  • فاخته
  • تعداد صفحات : 21
  • عاشقانه / اجتماعی
  • بازدید: 908
ادامه و دانلود

معرفی رمان: رمان نسل دلدادگان _ نسل دلدادگان روایتگر خاندانی‌ست که برای عشق می‌جنگند؛ عشقی که در گذشته اتفاق افتاده و در این میان کینه‌ای پر از نفرت قلبی را سیاه کرده، حالا برای عشاق دیروز و امروز اتفاقاتی در شرف وقوع است! قلب‌هایی‌‌ پر از عاشقانه‌های بی‌انتها.   رمان نسل دلدادگان   قسمتی از رمان: استاد بعد از گروه‌بندی بچه‌ها از کلاس خارج شد و نصف کلاس دنبالش راه افتادن و من خوشبختانه یا بدبختانه با رادمان حکیمی هم گروه شده بودم و بعضی از دخترا که روش کراش داشتن و آرزو داشتن با حکیمی حتی به اندازه‌ی دو دقیقه هم کلام بشن مثل قاتلای سریالی بهم نگاه می‌کردن. پوزخندی بهشون زدم و بعد از جمع کردن کتابام تو کوله‌م از جام بلند شدم و ...

  • نسل دلدادگان
  • زینب محمدی
  • آرزو توکلی
  • تعداد صفحات : 269
  • عاشقانه / درام
  • بازدید: 2422
ادامه و دانلود

معرفی رمان: دانلود رمان سیاهکار _ سیاهکار، روایت سیاه بازی‌های زندگی است. مافیاها به طرز آشکاری در شهر پرسه می‌زنند و مانند یک گرگ در یک شب ناب، زوزه کلت‌هایشان بلند می‌شود، نیش ظالمانه خود را برای شخصی تیز می‌کنند و در آخر... نیلارز تنها در هفت روز آمیخته به سیاهی‌های زندگی می‌شود و در یک شب که پدرش... چه می‌شود؟ در شب‌های مافیا قصه من، چه کسی مورد هدف خواهد گرفت؟!   رمان سیاهکار   قسمتی از رمان: بوقی برای سرایدار خانه باغش زد و گوشی‌اش را به آن یکی دستش داد و گفت: - اگه وقت کنم میام، چون امروز کلی کار دارم. صدای عصبی سوگل باعث شد لبخند محوی چاشنی صورت زیبایش کند. - تو میای، همین که گفتم. دختر یه بار کارهات رو تعطیل کن و ...

  • سیاهکار
  • زهرا بهمنی خوی
  • فاخته
  • تعداد صفحات : 557
  • عاشقانه / جنایی
  • بازدید: 3810
ادامه و دانلود

خلاصه رمان : دانلود رمان طعم گس خرمالو به جای کلنجار رفتن با چیزهایی که تو ذهنته سعی کن یکم بخوابی، فکر کردن بهشون چیزی رو عوض نمی‌کنه.دوباره سکوت کرد و از لای پلکهای نیمه بازم دیدم که همزمان مهماندار رو با حرکت دستش بالا سرمون ظاهر کرد. مهماندار جوان لبخند لوس و لوندی بهش زد:بله، چیزی احتیاج دارید؟ لطفا یه مسکن برام بیارید با یه چیز شیرین... با همون لبخند حتما گفت و موقتا ازمون دور شد. میون حال بدم به رفتار مهماندار لوس با اون رژ لب جیغ که ابدا هم به لب های باریکش نمیومد، پوزخند زدم. تیپیکال رفتاریش زیادی کلیشه ای بود! از پوزخند کمی صدادارم اخم هاش بیشتر تو هم رفت. نمی فهمیدم دلیل این همه اخم چیه؟ اصلا ...

  • طعم گس خرمالو
  • عاطفه لاجوردی
  • ستاره سیاره
  • تعداد صفحات : 1055
  • عاشقانه
  • بازدید: 4514
ادامه و دانلود

خلاصه رمان : دانلود رمان بی تابی ماهی داشتم از دانشگاه می‌زدم بیرون که با صدای چند تا بوق متوجه رهی شدم با لبخند سمتش رفتم و سوار ماشین شدم و گفتم : سلام بر داداش خوش غیرت خودم لطفاً کولر رو تا آخر زیاد کن که حسابی گرممه.با لبخند و اخم ساختگی گفت: چشم قربان ولی حداقل اون بی صاحاب رو بکش جلو بعد بگو خوش غیرت. خندیدم و مقنعه‌ام رو جلو کشیدم که طبق معمول گفت: ماهی... کامل به سمتش چرخیدم و گفتم: جون ماهی  در حالی که کامل حواسش به رانندگی و ترافیک جلو دانشگاه بود، گفت: مرگ من یکم توی پوششت مراعات کن.  منم که همیشه حواسم بود،گفتم: چشم خان داداش تو که می‌دونی حواسم هست. به خونه رسیدیم، جلوی در خونه نگه داشت ...

  • رمان بی تابی ماهی
  • سمیرا چرمی
  • صبا عباسی
  • تعداد صفحات : 200
  • عاشقانه
  • بازدید: 2490
ادامه و دانلود

معرفی رمان: رمان راز بین من و جانان _ پریسما زاده درد و سکوت بود؛ قلبش چنان زلال بود که هرکسی را شیفته خودش می‌ساخت بی‌انکه زیبایی افسانه‌ای داشته باشد. به جبر روزگار، رخت سپید به تن می‌کند و روزهایش را با مردی تقسیم می‌کند که ذره‌ای به او علاقه ندارد اما عشق نرم نرمک پا به وجودش می‌نهد و این احساس تازه شکفته شده، پَر پروازی‌ست برای پریسما!   رمان راز بین من و جانان   قسمتی از رمان: با موهای پرکلاغی، چشم‌هایی همچون رنگ دریا، چالی روی گونه در کنج اتاق نشستم‌. نمی‌دانستم. شاید کافی‌ست دست از سکوت بردارم. شاید کافی‌ست دست از کشتن حرف‌هایم بکشم. در افکار خود بودم که صدای زن عمویی که هیچ حسی به او نداشتم، مرا از پرتگاه خیالم ...

  • راز بین من و جانان
  • سیتاراد
  • فاخته
  • تعداد صفحات : 234
  • عاشقانه / درام
  • بازدید: 8056
ادامه و دانلود

معرفی رمان: رمان لحظه دیدنت _ پریچهر، دختری که به تازگی پدرش را از دست داده است و جز مادربزرگش کسی را ندارد. آن‌ها برای حل مشکلات مالی که گریبان‌گیر زندگی‌شان شده است، به دنبال راه‌حل هستند. پریچهر برای محفاظت از مادربزرگش و نجات دادن زندگی‌شان، مجبور به ازدواجی اجباری با ایرج می‌شود در صورتی که ایرج به او علاقه ندارد و دلیل اصلی کینه‌ایی بوده که ریشه در اتفاقات گذشته داشته است. با گذر زمان، کم‌کم حقایق زندگی برای آن‌ها مشخص می‌شود.   رمان لحظه دیدنت   قسمتی از رمان: در میان گرگ‌ومیش غروب یکی از روزهای سرد اواخر دی ماه، با قدم‌های شمرده و بی‌رمق به طرف خانه می‌رفتم. مثل همیشه افکار مشوشم را مانند جسمم با سنگینی از این‌طرف به آن‌طرف می‌کشاندم و ...

  • لحظه دیدنت
  • تهمینه ارجمندپور
  • فاخته
  • تعداد صفحات : 247
  • عاشقانه
  • بازدید: 5563
ادامه و دانلود

خلاصه رمان : دانلود رمان خودم و خودت با خنده پشت میز میشینم و ناهار تو جمع دوستانه و صمیمانه ی خونواده خورده میشه تشکر میکنم و به سمت اتاقم میرم.خبب خبب بخوام توضیحی درمورد خودم بدم میتونم بگم که...ما یه خانواده ی چهار نفره هستیم بابام امیر جهانی و مامانم رضوانه جهانی (دخترعمو پسرعمو هستن)که بچه ی اولشون مهرانِ با ۲۲ سال سن و بعدش من با ۲۰ سال سن.بابا شرکت صادرات و وارداتی داره و مهران توی مدیریت اونجا کار میکنه مامانم وکالت خونده و الان وکیله؛من با رفیقای خوبم تو مدرسه از شیشم دبستان باهم بودیم تا الان که رشته هامونو یکی زدیم و تو رشته ی موردعلاقمون یعنی عکاسی قبول شدیم. سری به گوشیم میزنم و نت رو ...

  • رمان خودم و خودت
  • محدثه نامنی
  • صبا عباسی
  • تعداد صفحات : 700
  • عاشقانه
  • بازدید: 5465
ادامه و دانلود

مقدمه: مجموعه دلنوشته های دنیای توی چشمانت _ چشمانت دنیای من است نه معذرت می‌خواهم تو هنوز دنیای من نشدی، تو رویای منی مانده‌ام در حسرت بدست آوردنت حال اگر بدستت آورم آن وقت است که به تو خواهم گفت دنیایم، چشمان تو اولین شروع من و آخرین پایان من‌اند.​   مجموعه دلنوشته های دنیای توی چشمانت   قسمتی از دلنوشته: چشم‌ها، اولین نقطه‌ی دید هستند اولین شروع برای عاشق شدن می‌توان حس واقعی فرد را درونش ببینیم حقیقت را می‌توانیم از پشت آینه‌ی چشمانش ببینیم می‌توانیم حقیقت را از پشت چشمانش پاک و زلال ببینیم تنها با یک نگاه حسش را درک کنیم و بفهمیم که چه کسی پشت آن چهره پنهان شده است ​ *** زندگی هم گاهی سخت می‌شود غیرقابل تحمل می‌شود نمی‌توانی تحملش کنی و چشمانت را خیس می‌کنی ولی نمی‌دانی دنیایی ...

  • مجموعه دلنوشته های دنیای توی چشمانت
  • بهاره.ص
  • فاخته
  • تعداد صفحات : 21
  • عاشقانه
  • بازدید: 1653
ادامه و دانلود