معرفی رمان: رمان حباب روی آب _ دختری با قلبی شکسته درست یک هفته مونده به عروسیش فرار میکن. فرار از دست مردی که قدرت دستشه… . پناه بردن به خانوادهای که از قضا عروسی پسر بزرگ نزدیکه... یک اتفاق…یک تشابه… یک اسم و رازی که تو یک شب بارونی فاش میشه… . رمان حباب روی آب قسمتی از رمان: به چشمهای کنجکاو راننده از آینه نگاهی کرد و با خودش فکر کرد چه خبری بدتر از اینکه یک هفته مونده به عروسی، عروس به دست شوهرش کشته بشه؟ از این خبری بدتر داریم؟ این پاسخ محکمی برای از بین بردن نگاه پر از سوال توی آینه هست؟ یعنی واقعاً هستند زنهایی که انقدر بیرحمانه بمیرن؟! و دوباره صحنههای صبح از جلوی چشمش مثل یک ...